Tuesday, September 25, 2007

سال وبائي

مقاله امروز روز را در اینجا بخوانید یا در دنباله همین پست

گفته اند شاه شهيد [لقب ناصرالدين شاه، همان قبله عالم] به محرر که نوشته بود در سال وبائي چنين شد و چنان نهيب زده بود پدرسوخته اين که حرف نشد هر سال وبا هست بگو کدام سال، چقدر از هجرت گذشته يا بنويس ايچقان ئيل. از آن گفته صد و پنجاه سالي مي گذرد اما هنوز براي گروهي محاسبه به سال کافي است و سال به وبا و زلزله و سيل، خلاصه مصيبت. اما در همين فاصله ديگران چون دامنه علم را گستردند نياز بدان يافتند که ريزتر شوند، و دقت فراوان کنند. تله سکوپ ساختند و هم کورنومترهائي که نشان دهد يک دهم ثانيه را هم.

در اتاق پخش راديو سراسري ايران ساعتي به ديوار بود که به ساعت اتمي شهرت داشت، سي و سه سال پيش گران خريده شد تا نکند چند دهم ثانيه اذان ديرتر پخش شود. در همان زمان ها کورنومتري هم براي اورژانس تهران خريده بودند تا نشان دهد از زماني که زنگ تلفن مرکز فوريت هاي پزشکي به صدا در مي ايد تا وقتي ماموران به بالين بيماري محتاج مي رسند چند دقيقه و چند ثانيه گذشت.

و چون دقت کاسته شد دعوت به انقلاب علمي به شوخي بزرگي شبيه مي شود. که شده. و چون دقت کاسته شد هر رقم و ادعاي واهي را تصور مي رود که با تبليغات مي توان جا انداخت. چنان که در اين دولت عادي ترين کارها شده بازي با اعداد و آمار، شوخي با صفت هاي تفصيلي و عالي، گفتن داستان هايي از هاله تا انرژي اتمي در حوض. و چه عجب اگر کيهان حديث هم براي هواداري از دولت برساخته خود جعل مي کند. چنان که رسانه هائي که جز براي تعريف بازگشائي نشده اند و جيبشان بازمانده براي فروبردن بخشي از درآمد بشکه هاي هشتاد دلاري نفت، در حمله به منقدان مرز نمي شناسند، رعايت مراجع و روحانيون را هم که ممنوع بود نمی کنند. چه رسد به حيثيت ما که از ابتدا رعايتي لازم نداشتیم. نسبت دادن قول هاي نگفته به ديگران، زدن اتهام هاي بزرگ به مخالفان، زنده کردن ادبيات تملق آميز سلطان محمود وار در دوراني که از قضا محمودي ديگر به رياست جمهوري مامور شده، و گناهش [من نمي گويم بختش] اين است که شباهت تام به ميانگيني از مردم ايران دارد به سادگي با آرزوهاي بزرگ و دقت کم. کم کمک هم دارد خوشش مي آيد از اين صحنه ارائي ها. نه از سر تقلب و بدخواهي، بلکه به تصور خدمت و رسالتي، به همان منطق که هاله ديد در سازمان ملل، به همان روش که مخالفان خود را سنگ مي کند. اما ديگران نه بدان سادگي هستند وقتي تملق ها بار مي کنند که در قرن بيست و يکم خنده مي آورد خلق را. مانند ادعاي رکوردشکني ازادي مدني و حقوق بشر در همان روزها که خانواده منصور اسانلو از وضعيت وي گفته اند، در همان روزها که سه دانشجوي صد و چند روز مانده در زندان انفرادي به دادگاه برده شدند، در همان روزها که حتي مجلس با اکثريت جناح راست لايحه محدود کردن سايت ها و خبرگزاري ها را تصويب نکرد. در همان روزها که دولت – و نه قوه قضائي - روزنامه هاي مخالف و سايت هاي نه موافق دولت را بسته است. اما گفتن که مسووليتي نمي دارد در اين منطق.

در چنين فضائي حق دارند کساني که چون به مسائل خرد انتقادي مي شود شمشير از نيام مي کشند که بابا اين حرف ها چيست مملکت دارد از دست مي رود، حالا بند کرده ايد به فلان گفته آن مقام. و چنين است که کار نوشتن دشوار مي شود. نمي توان که مدام کليات گفت و تخم ياس پاشيد. اما مثال بايد هر سخني را.

پس بنگريد گزارشي را که بالاخره رييس جمهور با دو صد نامه و سوگند و توسل مجلس به رهبري رفت و در پارلمان خواند. به عنوان گزارش عملکرد برنامه چهارم همان انشاي اداره عريض رسانه هاي رياست جمهوري را خواند. ارجاع به اين گزارش براي سال ها مي تواند به کار آيد. به باورم در جوامعي که حساب و کتابي دارد، نفس چنين گزارشي مي تواند موجب سقوط دولت، حتي به محکمه کشاندن رييسش و مسوولانش شود. بخوانيد گزارش چگونگي سقوط سه دولت را در بيست سال اخير ژاپن، بخوانيد ماجراي فيوجيموري رييس سابق پرو را، و افتضاح هاي بزرگي که بر سر مديران عامل شرکت ها و بانک هاي بزرگ برپا مي شود وقتي گزارش دروغ و به هم ريخته و به قصد فريب مي دهند.

اما همان حکايت سال وبائي است و نسبتش به اعشار ثانيه. در آن ممالک به قول آقاي احمدخاتمي امام جمعه موقت تهران آلوده به آلودگي ها حساب و کتاب مي آيد و چون قرار نيست يک دلار از اموال عمومي [حتي اموال سهامداران شرکت هاي خصوصي] به هدر برود، نمي توان ياوه گفت. اما در سرزمين آتش به جان گرفته ما نفت هست و دل بي رحم. کيست که جرات کند به سئوال.

نشانه اي

تا سخنم را بي مبنا نگذاشته باشم. نشانه اي بايد آورم. گزارشي چنان گمکشته و بازي کننده با مفاهيم و اعداد و سرنوشت مردم و دولت را در مجلس خواند رييس جمهور. حزب رقيب [مشارکت] بيانيه اي داد و به استدلال، برخي از تضادها و به هم ريختگي ها را نشان داد، که کار حزب اقليت همين است. اما روزنامه رسالت [که اصرار دارد جناح متبوع خود را هوادار دولت جا بزند، اما دولتي ها سوارشان نمي کنند] مقاله بلندي نوشته به دفاع از دولت و رد بيانيه حزب مشارکت. بخشي از آن چنين است:

"چون بيانيه حزب مشارکت، تنها به دنبال ارزيابى اقتصادى دولت بوده است، ما هم به سراغ امور سياسى و فرهنگى و بين‌الملل نمى‌رويم و از توفيقات عالى و بى‌نظير دولت نهم در آن حوزه‌ها سخن به ميان نمى‌آوريم، بلکه صرفا به آمار اقتصادى مى‌پردازيم. توفيق دولت در سهميه‌بندى بنزين، روزشمارى براى دستيابى به برق هسته‌اي، کاهش نرخ سود بانک‌ها، راه‌اندازى و اجرايى کردن اصل 44 قانون اساسى و توزيع سهام عدالت، از نفيس‌ترين خدمات انقلابى هستند که در کارنامه جمهورى اسلامى براى هميشه ثبت و ضبط خواهند شد. درباره هر يک از اين امور اقتصادى و آثار کوتاه مدت و بلند مدت آنها جا دارد، يک کتاب تاليف شود. لذا ما در اين نوشتار کوتاه از آنها مى‌گذريم و فقط بايد احساس تاسف شديد نمود که چرا حزب مشارکت ايران اسلامي، هيچ يک از آنها را که افتخارات همه ايرانيانند نديده‌اند و به آنها وقعى ننهاده‌اند"

بدين گونه است که مي توان گفت همچنان که آمار به بازي گرفته شده و ارقام هم، صفت هاي تفصيلي و عالي هم، حالا مفهوم تحزب هم به بازي گرفته شده، از حزب رقيب توقع دارند که افتخارات همه ايرانيان [ يعني دروغ ها و فريب هاي گزارش دولت] را ببنينند و بپذيرند. حالا چرا، معلوم نيست. در ضمن برای آینده تاریخ مظلوم ایران هم تعیین تکلیف کرده که به اندازه خواست های حقیر متملقانه ما در آید و به فرمان نویسنده تازه کار رسالت این همه را ضبط کند و از حالا هم داوطلب نوشتن کتاب ها در این باره شده که البته دیر تشریف آورده اند و سرکار خانم رجبی معجزه هزاره ها را نوشته اند قبلا.

يک بار ديگر مرور کنيد "توفيقات عالي و بي نظير" را که همه ايرانيان بايد بدان افتخار کنند.

اول از همه سهميه بندي بنزين است. يعني هزاران مقاله اي که در اين دو ماه در نقد این عمل ناقص نوشته شده، از جمله همفکران همين رسالت نوشته اند، اصلا بي ربط است و توفيق عالي است. از جمله مقاله مرتضي الويري شهردار سابق تهران و نماينده دوره هاي اول مجلس و درس خوانده و کارشناس مسائل اقتصادي که سهميه بندي را به درست جراحي نيمه کاره ناميده و نوشته "اجراي ناقص قانون هزار ميليارد ريال صرف طراحي و تهيه كارت هوشمند سوخت شد. شوك تورمي ناشي از اين تصميم را به اقتصاد تحميل كرد. تعداد زيادي را به بهانه قاچاقچي و اخلا‌لگر سهميه‌بندي و... به زندان انداخته شدند و نهايتاً برگشتيم به نقطه اول و مصرف بنزين برگشت به همان ميزان كه بود. با اين تفاوت كه قبلا‌ً بدون معطلي و كاغذبازي هركس به ميزان نيازش بنزين مصرف مي‌كرد اما الا‌ن معدود افرادي كه مصرف زياد دارند بايستي بنزين مورد نياز خود را از اكثريتي كه مازاد دارند در يك بازار سياه و غيرشفاف تأمين كنند. …اين احتمال هم وجود دارد كه در شرايط موجود، حتي مصرف بنزين (نه قاچاق به خارج از كشور) از شرايط قبل از سهميه‌بندي فراتر رود."

دومين موضوعي که حتي احزاب منقد و رقيب هم بايد مانند همه ايرانيان افتخار کنند و نقد نکنند به نوشته رسالت "روز شماري براي دستيابي به برق هسته اي" است. يکي بپرسد ترا به خدا شوخي داريد با خلق خدا. روزشماري از کي افتخار دارد. افتخار اما وقتي است که بگوئيد دولت اين هدف را که وقتي آمد در دسترس نبود ممکن کرده، که همه مي دانند هنوز چنين حاصلي به دست نيامده از تمام خطرکردن ها. بلکه آن چه را هم در اين زمينه به دست آمدني بود سياست دولت اخير تا اين جا از دسترس دور کرده است. تازه به فرض هم نکرده باشد هنوز مشغول روزشماري است. چرا بايد به اين روزشماري افتخار کرد و آن را توفيقات عالي خواند.

سوم موضوع اما انصاف بايد داد که از دو موضوع قبلي باز سرنوشت بهتري دارد "کاهش نرخ سود [بهره] بانک ها" که حرکتي است که دولت معتقدست نتايج مفيد دارد و کارشناساني هستند که مخالفند و از جمله رييس سابق بانک مرکزي و ديگران که تورم را پيش مي کشند. تازه رييس تازه بانک مرکزي هم که پيشنهاد تعيين نرخي مساوي نرخ تورم به اضافه دو تا سه در صد دارد براي تسهيلاتي بانکي. پس به نظرم بهترست موافقان دولت شتاب نکنند. کمي به تاريخ معاصر عنايت کنند و به سرنوشت آقاي خلخالي انديشه کنند که هي از بني صدر و تزهاي اقتصادي و سياسي ايشان حمايت کرد و سينه به تنور چسباند تا بالاخره ناگزير شد تا آخر عمر درباره اين مداومت در هواداري توضيحات مداوم بدهد و اصلا مداد پاک کن بردارد و قسمتي از تاريخ را پاک کند. کاهش بهره بانک ها [مانند سهميه بندي بنزين] مي توانست طرح فوق العاده اي باشد اگر تورم اين نبود که هست، اگر دولت خود را بابا قندي تصور نمي کرد و مدام مشغول پول پاشي هاي بالابرنده نقدينگي و تورم نبود. اگر بانک ها صندوق خانه دولت نبودند، اگر در کارشان تقلب نبود، البته که کاهش بهره مي توانست کار مهمي باشد..

نوشتم تقلب، چه اتهام بزرگي، رواست اگر پرسيده شود چنين اتهامي به کدام مستند زده مي شود. جواب اين است که بانکداري موجود کشور تقلب است. مردم سپرده هاي خود را به صندوقي مي سپارند که نه خودشان بلکه دولت دست در آن دارد و رييس دولت در سفربه استان ها با گذاشتن منت سر مردم دستور مي دهد که از اين سپرده ها براي خود مردم حمام و مدرسه بسازند. آن هم نه کارشناسي شده و سنجيده بلکه شکمي و بر اساس نامه هاي رسيده. اين يعني تقلب. اين يعني خريد محبوبيت با پول مردم و ايجاد مداوم تورم از جيب مردم. افزودن مدام صفر بر پول کشور از جيب ملت. که اين يعني کار دولت اداره کشور نيست. مديريت نيست بلکه خريد محبوبيت براي گروهي است که هيچ نمي دانند و بر ناداني خود مفتخرند. چه رسد که حالا مي خواهند بانک قرض الحسنه درست کنند و به قول ظريفي با پول مردم، ثواب هم بکنند و سر کائنات را هم کلاه بگذارند که خيرات و مبرات کرده اند.

و از همه اين ها بگذريم کجا نشانه عالي اين کاهش نرخ بهره ظاهر شده است که بايد همه افتخار کنند برادر.

اما موضوع چهارم "راه‌اندازى و اجرايى کردن اصل 44 قانون اساسى " که ديگر واقعا قلم را در رعايت ادب دچار مشکل مي کند. راه اندازي اصل 44 قانون اساسي کدام است. يکي بگويد اصل 44 قانون اساسي مگر بيست و هشت سال قبل راه اندازي نشده، تازه همان هم که به شهادت دوست و دشمن عمل نشده، بدان نشاني که رهبر جمهوري اسلامي از چند سال قبل گروهي را مامور بررسي ساخت، و حاصل کار ساعت ها در مجمع تشخيص مصلحت نظام بررسي شد و به دولت ابلاغ شد. تازه دولت در همه يک سالي که مي گذرد از اجراي اين دستور طفره رفته به طوري که صداي مجلس بلند شده و دارند قانوني مي نويسند که هنوز کارش تمام نشده است. اگر دولت به وظايف خود عمل کرده بود [اصل 44 را به قول نويسنده رسالت راه اندازي کرده بود] که نيازي به اين ها نبود. تازه اين قانون هنوز کاملا تصويب نشده، تا برود دست دولت و ببينيم چه مي کند، آن هم دولتي که اصلا در خود علاقه اي به خصوصي سازي نمي بيند. پس نه خاني آمده و نه خاني رفته همه و از جمله حزب مخالف دولت و ملت بي کس چرا بايد افتخار کند.

و آخرين موضوع تاکيدي نويسنده روزنامه رسالت " توزيع سهام عدالت" است که براي پرداختن به آن بايد اول از نويسنده روزنامه رسالت دعوت کرد تا کمي تاريخ بخواند و از حمله دريابد که توزيع سهام کارخانه هاي متعلق به دربار و دولت سابقه اي پنجاه ساله دارد اما از آن جدي تر و مهم تر وقتي بود که شاه آخرین "فروش سهام کارخانجات" را به عنوان اصلي از انقلاب شاه و ملت اعلام داشت و اين ديگر شوخي نبود. صاحبان و سهامداران هزاران کارخانه بزرگ و سود ده در آغاز دهه پنجاه مجبور شدند سهامشان را بين کارکنانشان و مردم عادي توزيع کنند. کافي است که نويسنده جست و جو کند که چند نفر دورو بر خودش آن سهام را شفابخش ديده اند. اما سهام عدالت با همه زيبائي نامش، هنوز هنرش ظاهر نشده و گويند که زنگي نگردد به شستن سپيد. اما کارشناسان تقريبا به اتفاق با استدلال کافي گفته اند که توزيع سهام عدالت [کذا] ربطي به خصوصي سازي ندارد. کوشش دولت براي جا انداختن اين به جاي آن، به معناي بي علاقگي اش به خصوصي سازي است، چون که خصوصي سازي يعني انتقال مديريت از دولت به بخش خصوصي. به همين سادگي. اما در سهام عدالت مديريت به کسي داده نمي شود بلکه مديريت همچنان در دست پسرخاله ها و بچه محل هاي دولت مي ماند. البته اين درست است که کارخانه اي که سهامش توزيع مي شود چون دستش در جيب دولت [بودجه ملت] است، آخر هر سال مي توان مي تواند مقداري از جيب بردارد و به عنوان سود به سهامداران بدهد، چنان که همين امسال دويست سيصد هزاري دادند که مي توانستند به صورت يارانه مستقيم بدهند که همان است و جز اين نيست. اما بدبختي اين است که با تقسيم اين سهام و گذاشتن آن در ستون خصوصي سازي، دولت با دخالت در اين رسيدن پول ملت به ملت، اولا از ارزش آن با ناکارآمدي خود مي کاهد، ديگر آن هزار منت برسرش مي گذارد و توقع هورا از وي دارد.

ساعت اتمي

تا قصه را تمام کرده باشم از آن ساعت اتمي ديوار اتاق فرمان راديو بگويم که در اول مقاله بدان اشارت رفت. علت خريد آن ساعت دقيق، اصرار جناب سرهنگي بود که از زماني که به ياد دارم در قم مجاور شده بود و هر روز نامه مي نوشت به دربار و رييس دفتر مخصوص و نخست وزير و علماي اعلام و مضمونش اين بود که امروز يک دهم ثانيه اذان دير پخش شد و به همين ميزان نماز چندين ميليون نفر قضا شد و شما مسووليد و متعهد. و نامه هاي او نزد مقامات بالا و مراجع اعلا مي رفت و کمانه مي کرد و برمي گشت به راديو و تلويزيون. تا محمود جعفريان [ که پاداش مراقبت مداومش از دين همين که همان اول انقلاب اعدام شد بي جرم و بي جنايت همان طور که پرويز نيکخواه] دست به کار شد و با کمک سازمان انرژي اتمي اين ساعت خريداري شد که در راديو معروف شد به ساعت اتمي و گفتند ضريب خطايش يک دهم ثانيه در هر يک ميليون سال است.

با رسيدن اين ساعت، مسوولان فني کاري کردند که ديگر راديو منتظر فرمان مسوول پخش نمي ماند و اذان به فرمان ساعت اتمي مستقيم از راديو پخش مي شد و هر برنامه اي که در حال پخش بود قطع. و همين ماجرا بود که در عيد نوروز سال 1355 که قرار بود باز جشني برپا باشد و سال پهلوي باشد، و مراسم تحويل سال در کنار آرامگاه رضاشاه برگزار مي شد، کار دست همه داد. آن زمان به علت بيماري وليعهد مراسم دير شروع شد. پس سخنراني شاه با تاخير صورت گرفت و در وسط سخنراني ناگهان از بلندگوي مرقد شاه عبدالعظيم که ديگر با اطمينان خاطر به راديو متصل شده بود، اذان پخش شد، چنان بلند که صداي ناطق قابل شنيدن نبود. ساعت اتمي کار خود کرده بود.

اما در همان اولين ماه هاي بعد از انقلاب، معلوم نشد آن سرهنگ که مجاور شده بود و نگران نماز به موقع مسلمين بود چه بر سرش آمد يا کجا رفت که وقتي ربط ساعت اتمي با راديو قطع شد و حتي يک بار به علت سخنراني ايت الله محمدي گيلاني "چند دقيقه" اذان با تاخير پخش شد کسي نگراني ابراز نکرد و نامه اي ننوشت. چنان که کورنومتري هم که در دست بازرسان اورژانس بود از کار افتاد. که اگر بود جان آن جوان در ميان دندان هاي شير تهران سه هفته پیش آن همه نمي ماند.

چنين است که سال هاي وبائي مرجع تاريخ مي شوند گرچه محرري عتاب بشنود که پدرسوخته هر سال وبائي است حالا چرا 1385 و شش را انتخاب کردي.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At September 25, 2007 6:17 AM , Anonymous مهدي said...

آقاي بهنود. باسلام از زيباترين مقالاتي بود كه تا كنون خوانده بودم

به اميد روزي كه متر و معيار جايگزين شعار و وعده در مناسبات اقتصادي ، سياسي ،فرهنگي و اجتماعي ايران شود

 
At September 25, 2007 10:05 AM , Blogger ebrahim said...

با درود
بهنود عزیز دادن ارقام این چنینی برای جامعه ای که به حق خود اشنا نیست امری شاقی نیست فقط فقط جامعه نو ظهر ایرانی باید اگاه شوند و کمی از دایره تنگ خود بینی و خود محوری بیرون بیان
یا حق

 
At September 25, 2007 11:09 AM , Anonymous Anonymous said...

هموطن!چه سخت است خار را ازپای شیرزخمی بیرون کشیدن وشاخکهای حساس داشتن.تغییراسم،تغییرمسمی نیست.گفتم بگم عیب اوجمله بگفتی هنرش نیزبگودیدم هنر این حضرات جز عیب شان نیست.آنانکه تصور میکنند که هرچه گندومند است مال این ملت شریف و دردمند است ،بهتراست تادیرنشده تجدید نظرکنند.

 
At September 25, 2007 12:18 PM , Anonymous Anonymous said...

باور نکردنی است . از شما ممنونم . اگر هفته ای یک بار هم چنین مقاله افشاگری بنویسید به نظرمن موثر است در باز کردن چشم و گوش مردم
باز هم ممنون

 
At September 25, 2007 12:19 PM , Anonymous نادری said...

عالی عالی عالی اما گله ای از شما دارم چرا هیچ چیز درباره این [...]دردانه سابقتان که حالا این جوری از کار در آمده نمی گویید و نمی نویسید. خب مردم که به سفارش شما به او اطمینان داشتند حالا می پرسند واقعیت چیست

 
At September 25, 2007 2:24 PM , Anonymous سوزان said...

با سلام بسیار لذت بردم قدر خوب خواهد بود که جوانتر ها هم این گونه مقاله ها را بخوانند که به نظر من انشای مقاله هایتان با همه ظرافت برای جوانتر ها قدری مشکل است که حیف است به این دلیل خوانده نشود

 
At September 25, 2007 3:23 PM , Anonymous Anonymous said...

Dear Mr, Benoud, today the president of Columbia university, which is not even respected by its faculty, acted as a second rate Fox news agent. What ever we have against Ahmadi Nejad and our backward elements of our country. It is ashame to sit and watch how they are lying and distorting in fronnt of our eyes what he is saying and indeed it is a sad time to see a noble man like Nabavi out of hatered or what ever is deeply follows pitty nourizadeh and Maryam and Masoud begging services. Hoping to see if American destruction of Iran would do what Sadam could not do.

I had a low openion of Ahmadi Nejad, but today he showed his ... is larger then a lot of heads, including G.W.B.

 
At September 25, 2007 6:46 PM , Anonymous محمد معماريان said...

با سلام
ماجرای شیر و دندان و رسیدن پاسبان گویا قدیمی تر از آن است که ذکر کرده اید.
موفق باشید

 
At September 25, 2007 7:19 PM , Anonymous Anonymous said...

Dear Mr Behnoud,
Today I am very sad about what happend in Colombia University yesterday. Although I do not agree with Ahmadinejad at all;however, such behaviour with him was very unfair and impolite. What is your idea? Australian TV showed this event many times yesterday and made me sad very much. What is your opinion?
Thnaks
Kambiz

 
At September 26, 2007 3:30 AM , Anonymous علی said...

جالب بود استاد خسته نباشید ولی دلتنگم استاد دلتنگ

 
At September 26, 2007 5:19 AM , Blogger ahmad said...

با درود فراوان به آقای بهنود عزیز
من یه جوون 20 سالم که مطالب شما رو دورادور دنبال میکنم

چیزی که لازم دونستم بگم اینه که یه کم سطح انشایی مطالبتون رو برای ما جوون ترا که زیاد سیاست زده نیستیم قابل درک تر بکنین چون همون طور که میدونین اکثرا جوونا هستن که با اینترنت کار میکنن
البته من در حدی نیستم که به شما بگم چجوری بنویسین
ممنون از شما و همین طور نیمای
عزیز

 
At September 26, 2007 5:27 AM , Anonymous Anonymous said...

thanks

 
At September 26, 2007 6:01 AM , Anonymous مرتضی said...

با سلام خدمت بهنود عزیز
دستمریزاد.درود بر قلم شما.
تاسف من از این است که این دست افشاگریها اینان را مفتخر مینماید که اینان مایه افتخارشان، حماقتشان است.
کاش مشکل سنگی بود که به میخ راه نمیداد،
از بد روزگار گرفتار کلخی شده ایم که برای میخ خیلی حقیر است.
ممنون

 

Post a Comment

<< Home