Sunday, October 21, 2007

باور کردنی نیست



وحشتاک است و خواب از چشم ها می ربايد. ظلم است و هیچ انکاری در آن نیست. هر کس در آن دستی داشته باشد و هر کس سعی در مصون ماندن عاملان از مجازات کند و هر کس سعی در لاپوشانی فاجعه داشته باشد در آن سهم دارد. این همه را در مورد دانشجوی 27 ساله دوره دکترا می نویسم که پزشک هم شده و جسدش بعد از دستگیری وی توسط اداره منکرات همدان روی دست پدرش مانده است.دانشجویان همدانی بايد ایستادگی کنند تا مسبب را به محکمه بکشانند و به سزای اعمال خود برسانند.


دانشجويان دانشگاه بوعلي سينا همدان، ضمن تاکيد بر مجازات عاملان مرگ "زهرا . ب" دانشجوي متوفي، ‏وضعيت امنيت خوابگاه هاي اين دانشگاه را نيز مورد اعتراض قرار دادند.‏

به گزارش خبرنامه اميرکبير، پنجشنبه گذشته نيز به يکي از دانشجويان دختر دانشگاه‎ ‎همدان در جلوي درب ‏خوابگاه حمله شده و شب گذشته نيز حمله اي با سلاح سرد به ۲‏‎ ‎دانشجوي کارشناسي ارشد اين دانشگاه در ‏روبروي خوابگاه فاطمه الزهرا صورت گرفته است‎.‎

اين خبرنامه مي افزايد در همدان، نيروهاي منتسب به سپاه پاسداران در اقدامي جديد با ورود به جمع‎ ‎هاي ‏دانشجويان و کشاندن بحث به موضوع خودکشي يک پزشک در بازداشتگاه امر به معروف‎ ‎وابسته به سپاه، و ‏عنوان اينکه اين خبر دروغ محض است و هيچ رنگي از حقيقت ندارد،‎ ‎قصد دارند به هر صورت که شده از ‏انعکاس وسيع خبر فوق در ميان گروه هاي مختلف‏‎ ‎اجتماعي جلوگيري کنند. اين در حالي است که الماسي، ‏مسئول روابط عمومي دادگستري‎ ‎همدان، پس از تکذيب اوليه، خبر مرگ در اثر خودکشي را تاييد کرده است‎.‎

در همين ارتباط، انجمن اسلامي دانشگاه بوعلي سيناي همدان در مورد وقايع اخير بيانيه اي صادر کرده‏‎ ‎است ‏که در آن آمده‎:‎‏ "مردم همدان‎ ‎آگاه باشيد در صبح عيد خجسته ي فطر درست همان زمان که به شکرانه ي يک ‏ماه پرهيزگاري‎ ‎و شرکت در ميهماني خدا به نماز ايستاده بوديد در اين شهر فاجعه اي به وقوع پيوست که‎ ‎رواست درتاثر آن جان به جهان آفرين تسليم کنيد، دختري ايراني از طبقه ي تحصيل کرده‎ ‎ي جامعه که به ‏جرمي مبهم در صبح جمعه بوسيله ي ضابطان دستگير شده بود بدليل وقايعي‎ ‎که فقط خدايش آگاه مي باشد، ‏خود را به دار آويخت."‏

‏ انجمن اسلامي منتخب دانشجويان دانشگاه بوعلي سينا‎ ‎در ادامه از منظر حقوقي موارد زير را مورد تاکيد ‏قرار داده است:‏

‏"1- بر اساس ماده ي ۲۱ آيين دادرسي کيفري جرم مشهود جرمي است‏‎ ‎که در منظر ضابطين دادگستري واقع ‏شود يا بلافاصله ضابطان در محل حضور يابند و يا‎ ‎آثار جرم را بلافاصله پس از وقوع مشاهده کنند ؛ حال ‏بايد پرسيد آيا عمل اين دختر‎ ‎يعني بودن با پسري در مکاني عمومي در صبح جمعه را مي توان از مصاديق ‏جرم مشهود‎ ‎دانست مگر نه آن که براساس اصل ۳۷ قانون اساسي بنابر برائت مي باشد، پس چگونه‏‎ ‎ضابطان ‏به خود اجازه داده¬اند به حريم خصوصي اين دو نفر تجاوز کنند و از آنها مدرکي‎ ‎جهت اثبات مجوز شرعي با ‏هم بودنشان بخواهند‎.‎

‏2- به فرض عدم توانايي اثبات مجوز،‏‎ ‎ضابطان بر اساس کدام قانون اقدام به بازداشت اين دو نفر کردند‎.‎

‏3- به کدام مجوز‎ ‎فرد همراه اين دختر چندي ساعت بعد، آزاد گشته ولي آن دختر در بازداشت مانده است‎ .

‏4- ‏‎ ‎به فرض وقوع جرم و وجود مجوز بازداشت ضابطان بر اساس اصل ۳۲ قانون اساسي و‏‎ ‎ماده ي ۲۴ آيين ‏دادرسي کيفري حداکثرمجاز به ۲۴ ساعت بازداشت متهم جهت تکميل پرونده‎ ‎و ابلاغ و تفهيم آن مي بودند، ‏پس چگونه بدليل واهي تعطيلات، ۴۸ ساعت اين فرد را در‏‎ ‎محلي کاملا غير استاندارد نگاه داشته اند. شايان ‏ذکر است به موجب ماده ي ۱۸ قانون‏‎ ‎آيين دارسي کيفري ضابطين دادگستري در مورد جرايم مشهود پس از ‏اينکه همه ي اقدامات‏‎ ‎لازم را انجام دادند بايد موضوع را بلافاصله به اطلاع مقام قضايي برسانند پس چگونه‏‎ ‎با وجود قاضي کشيک در ايام تعطيل چنين امري صورت نگرفته و فرد مذکورهمان طور که ذکر‏‎ ‎شد بدليلي ‏واهي ۴۸ ساعت در بازداشتي غير قانوني نگاه داشته شده است‏‎.‎

‏5-‏‎ ‎بر اساس‎ ‎قانون بازداشتگاه بايد محلي باشد که احتمال فرار يا اختفاي متهم را دارا نباشد و‏‎ ‎نيز متهم از ‏امنيت کامل برخوردار باشد پس چگونه اين دختر توانسته وسيله اي جهت‏‎ ‎خودکشي براي خود فراهم کند‏‎.
چه به روز اين سرزمين آمده است. آيا واقعاً هنوز‎ ‎ميتوان آن را ايران ناميد، کشوري که در قرن¬ها پيش ‏داراي منشوري مي¬بود که کرامت‎ ‎انسان و احترام به حقوق بشر محوريترين پيام آن ميبوده است، به راستي ‏مسئولان‎ ‎مهرورز و عدالت محور ايران را چه شده است که حتي حاضر به پاسخ گويي ساده و مسئوليت‎ ‎پذيري نیست انگار هيچ اتفاقي نيافتاده، مگر نه آنکه خودکشي و نيز قتل نفس از‎ ‎گناهبارترين و فجيعترين ‏مسائل، ديني نيست، که آقايان خود رااز سردمداران و‎ ‎پيشتازان آن ميدانند ؛آيا مهرورزي فقط شامل ملوانان ‏انگليسي و عدالت خواهي مشمول‏‎ ‎دخترک فقير بوليويايي است‘ نه جوانان تحصيل کرده ايراني، چگونه ‏است؟" ‏

در ادامه بيانيه، خاطر نشان شده: "در دانشگاه‎ ‎اميرکبير سه جوان آزادي خواه و متعهد اين مرز و بوم قرباني، ‏انتقام گيري رياست دولت‎ ‎مهرورز نهم ميگردند و يا با وجود سخنان ايشان در دوران قبل از انتخابات‎ ‎درباره لزوم حفظ آزاديهاي شخصي؛ دختري تحصيل کرده که به شغل پزشکي اشتغال ئاشته‎ ‎به بهانه ‏طرح امنيت اجتماعي! به جرمي بسيار مبهم و واهي (به همان دلايلي که‏‎ ‎ذکر رفت) دستگير گرديده و حتي ‏مسئولان انتظامي و امنيتي ذي ربط هم خود را ملزم به‏‎ ‎پاسخ گويي نميدانند انگار کلي گويي و عوام فريبي و ‏طفره رفتن از پاسخهاي صريح و‎ ‎قابل قبول تبديل به عادت يوميه همه آقايان گرديده است. خدا ميداند در مدت ‏بازداشت‎ ‎به اين دخترک چه گذشته، آيا مسئله اي رخ داده و شانيت والاي انساني او مورد … واقع‎ ‎شده و يا به ‏دليلي ديگر ….. ترجيح داده به جان پر ارزش و مفيد خود به فجيعترين‎ ‎صورت ممکن خاتمه دهد؟ نکته ‏استهزا آور اين واقعه آن است که رئيس دولت مهرورز‎ ‎چندي پيش ايران را در دانشگاه کلمبيا امنترين و ‏آزادترين کشور دنيا معرفي ميکد!"‏

دانشجويان صادر کننده بيانيه در پايان با استناد به ماده ي ۱۴ دستورالعمل‏‎ ‎اجرايي بند ۱۵ قانون احترام به ‏آزادي ها ي مشروع و حفظ حقوق شهروندي خواستار‏‎ ‎تشکيل هيئت نظارت و بازرسي جهت معرفي عاملان ‏اين حادثه شده اند.‏

همزمان با صدور بيانيه فوق، خانواده زهرا . ب دانشجوي متوفي با انتشار نامه اي سرگشاده که در سينا نيوز ‏به چاپ رسيده به بيان نکاتي در ارتباط با نحوه فوت وي پرداختند. ‏

در اين نامه ابتدا يادآوري شده است: ‏

‏"مرحومه دکتر زهرا ب با 27 سال سن، رتبه ي 26 پذيرفته شده رشته ي پزشکي‏‎ ‎شهر تهران و فارغ ‏التحصيل دانشکده پزشکي تهران در سال 1358، متولد و ساکن‎ ‎تهران، در حال انجام‎ ‎داوطلبانه‎ ‎طرح خدمات ‏پزشکي براي مناطق‎ ‎محروم کشور در اسفند سال 85 به مناطق دور استان همدان و مجاورت استان‏‎ ‎کردستان اعزام شده و در اين مکان با سمت پزشکي مشغول‏‎ ‎به خدمت بوده است. ‏
عنوان دانشجو بودن و يا در حال تحصيل مخالف واقعيت‎ ‎مطرح شده مي باشد. در ذيل کارت عضويت ‏پزشکي ايشان و شماره مهر نظام پزشکي‎ ‎قابل رويت مي باشد. مرحومه علي رغم اينکه مي توانسته به جهت‎ ‎آزاده‎ ‎بودن پدر خود از انجام دوره ي طرح معاف باشد به دليل شوق به خدمت بيشتر‎ ‎داوطلبانه براي اين ‏وظيفه پيش قدم شده است‎.‎‏"‏

خانواده مرحومه تاکيد کرده اند: " طبق گواهي پزشکي قانوني علت فوت‎ ‎فشار‎ ‎بر عناصر حياتي گردن توسط ‏جسم رشته مانند و قابل انعطاف و عوارض ناشي از‎ ‎آن تعيين شده است. ساعت معاينه جسد 9 صبح روزجمعه ‏‏فوت حدود‏‎ ‎ساعت 9 شب شنبه تعيين گرديده است‏‎. ‎
مرحومه در روز جمعه ساعت 10 صبح در محوطه پارک همدان توسط ماموران ستاد ‏امربه معروف به دليل‎ ‎نامشخص بودن وضعيت تاهل‎ ‎به ستاد منکرات انتقال مي يابد .در حاليکه طبق‎ ‎ماده 15 ‏قانون‎ ‎آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب ماموران ستاد امر به معروف و نهي از منکر نمي توانند ‏ضابط دادگستري محسوب شوند‎ ‎و براي بازداشت يا هر عنوان ديگر نيروي انتظامي مسئول انجام اين کار ‏بوده‎ ‎است. ضمن آنکه دقايقي قبل از اين بازداشت به گفته ي نامزد مرحومه ماموران‎ ‎نيروي انتظامي در محل ‏در حضور تمام افراد داخل پارک از ايشان سوالاتي را‎ ‎کرده و مشکلي را نديده اند‎.‎‏"‏

نامه مي افزايد: "در‎ ‎روز شنبه ساعت 11 صبح ( حدود 10 ساعت قبل از وقوع حادثه) پس از يک شبانه‎ ‎روز به خانواده ي ايشان اطلاع مي دهند که به ستاد همدان مراجعه نمايند‎ ‎بدون آنکه اجازه ي گفتگو با فرزند ‏خود را داشته باشند و علي رغم اصرار‎ ‎خانواده از اين امر خودداري مي شود. پدر ايشان در همان روز عيد ‏فطر از‎ ‎تهران عازم همدان مي شود. در ساعت یک ربع به نه همان روز مرحومه اين امکان را مي‏‎ ‎يابد که با تلفن ‏همراه برادر خود تماس تلفني داشته باشد و در طي اين گفتگو‎ ‎اذعان مي دارد که داراي مشکلي نيست و منتظر ‏مراجعه پدر خود مي باشد. در‎ ‎ساعت نه و چهل و پنج دقیقه پدر مرحومه به ستاد رسيده و جوياي مسئله مي شود اما ‏مسئولين‎ ‎ستاد با برخوردي نامناسب وي را از ديدن فرزندش منع کرده و بيان مي کنند‎ ‎فردا امکان ملاقات با ‏وي داده مي شود. متاسفانه صبح روز بعد پدر مرحومه به‎ ‎پزشکي قانوني فرستاده شده و جواز دفن فرزند خود ‏را دريافت مي دارد‎.‎‏"‏

در بخش ديگري از نامه آمده است: "اولياي‎ ‎اين مرحومه طي مراحل معمول شکايت خود را به مراجع ‏ذيصلاح قانوني اعلام‎ ‎داشته اند که اين پرونده در حال پيگيري مي باشد. حائز اهميت است اين مي‎ ‎باشد که ‏موارد مهم ذيل قابل تعمق و پيگيري قانوني بوده و طبعا بسياري از‎ ‎موارد ديگر بصورت لايحه تسليم ‏دادگستري خواهد شد‎:‎

‏1- حکم بازداشت 24 ساعته اوليه توسط قاضي کشيک صادر گرديده که در اين فاصله‏‎ ‎هيچگونه تماسي با ‏خانواده ي مرحومه گرفته نشده است. با توجه به موضوع‎ ‎بازداشت که مسئله گفتگوي دو جوان بدون داشتن ‏عقدنامه ي رسمي بوده و موقعيت‎ ‎اجتماعي و شغلي مرحومه و بيماري والدين ايشان که مسافرت براي آنها ‏مشکل‎ ‎بوده است مرحومه در انتظار توجيح مسئولين ستاد بوده که اين مسئله لاينحل‎ ‎باقي مانده است. پس از ‏طي اين زمان، حکم 24 ساعته دوم که توسط قاضي کشيک‏‎ ‎در روز عيد فطر صادر گرديده نيزداراي‎ ‎نقص ‏نگارشي‎ ‎بوده و‎ ‎بازداشتگاه ناجا از پذيرفتن مرحومه خودداري مي نمايد. متاسفانه به جهت‎ ‎خستگي و سهل ‏انگاري ماموران مربوطه بر خلاف همان حکم ناقص قاضي رشيدي‎ ‎تصميم بر اين گرفته اند که در محيطي ‏خارج از ضوابط قانوني و بدون وجود‎ ‎زندان بان زن و يا هر زني که بتواند در محيطي کاملا مردانه تسلي ‏خاطر وي‎ ‎باشد او را در سالني نگهداري نموده و از حضور وي ساعتها غافل مي شوند‎.‎

‏2- عدم اطلاع رساني به موقع به خانواده ي مرحومه و بازداشت ايشان در آخرين‎ ‎روز ماه مبارک رمضان و ‏روز عيد فطـر به هر دليل و هر شکل ممکن با توجــه‎ ‎به اينکه تلفن همــراه ايشان نيز در اختيــار مسئولين ‏بوده‎ ‎غير قابل قبول‎ ‎مي باشد‎.‎

‏3- نگهداري ايشان بر خلاف دستور صريح و مستقيم قاضي کشيک در محل ستاد و نبردن ايشان به ‏بازداشتگاه زنان ناجا‎ ‎سبب اين حادثه‎ ‎شده است که مسئوليت آن بر عهده ي متخلفين مي باشد‎.‎

‏4- نه تنها مرحومه دچار وضعيت فشار روحي بوده بلکه پدر ايشان نيز پس از‎ ‎مراجعه به ستاد همدان با بي ‏مهري روبه رو گشته و از پاسخ گويي مناسب و حق‎ ‎مسلم ايشان خودداري شده است. و ايشان شبي را تا صبح ‏بدون هيچ اطلاعي از‎ ‎فرزندشان در شهري غريب سپري نموده اند‎.‎

‏5- متاسفانه از طرف مسئول ستاد به پدر مرحومه اعلام مي شود که ايشان با فرد‎ ‎فاسد و اراذل و اوباشي ‏ارتباط داشته است در حالي که اين مسئله‎ ‎کذب محض‎ ‎مي باشد . اولياي فرد مذکور با همراه آوردن وثيقه براي ‏آزادي پسر خود و‎ ‎مرحومه به ستاد مراجعه مي کنند که در نهايت ايشان که کارمند گزينش شده ي‎ ‎يکي از ‏همين سازمانهاي کشورمان مي باشد، با وثيقه آزاد شده و از همراه‎ ‎بردن مرحومه و تحويل به خانواده ي آن ‏خودداري مي شود. پس در غربت نيز کسي‎ ‎بوده که به قيد وثيقه مرحومه را براي مورد ساده ي منکراتي ‏‏( گفتگوي دو‎ ‎جوان براي زندگي مشترک) آزاد نمايد..‏‎.‎‏"‏
‎ ‎
خانواده زهرا.ب خاطر نشان کرده اند: "با‎ ‎توجه به اينکه مرحومه در خانواده اي تحصيل کرده و مذهبي ‏زندگي مي کرده و‎ ‎سالياني خدمت به مردم را تجربه نموده و با توجه به موقعيت اجتماعي خود و‏‎ ‎پدر ايشان ‏جاي بسي شگفتي است که وي دست به عملي بزند که نتيجه آن نهايتا‎ ‎امضاي تعهد نامه اي و يا عقد و ازدواج ‏بيش نبوده . اين بخش از قضيه طبعا‎ ‎با شکايت اولياي دم و رسيدگي مقامات ذيصلاح پيگيري خواهد شد.هر ‏چند رد و‎ ‎يا اثبات آن چيزي از مسئوليت سهل انگاري و سختگيري بيش از معمول آنهم در‏‎ ‎پايان ماه مبارک ‏رمضان نخواهد کاست‎ ‎‏."‏

نامه با اين تاکيد خاتمه مي يابد که: "خانواده ي مرحومه ب از چاپ عکس نامبرده، مشخصات خانوادگي وي ‏و مواردي که‎ ‎برداشت شخصي نويسندگان از گفته ها و نوشته ها باشد معذوريت خواسته و‎ ‎رضايتي در اين ‏مورد ندارند."

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At October 21, 2007 9:24 PM , Anonymous Anonymous said...

با اين اتفاق اگر رييس جمهور محترم بتواند بخوابد خيلي هنر كرده است. در دولت مهرورزي ايشان چه اتفاقها كه نمي افتد. با فرمايش حضرت علي در خصوص زن يهودي چه مي كنيم.

 
At October 21, 2007 10:25 PM , Anonymous فرمهر said...

هیج حیوانی به حیوانی نمیدارد روا/آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند

 
At October 22, 2007 12:13 AM , Anonymous hamid said...

برای اطلاع استاد و سایر دوستان
امروز دوشنبه 30مهر از ساعت 11تا1 شب به وقت ایران "مسعود کیمیایی"مهمان برنامه دو قدم مانده به صبح شبکه4 سیما خواهدبود.

 
At October 22, 2007 2:05 AM , Anonymous علی said...

مسعود عزیز
لطفا عکس که میگذاری با هایپرلینک نگذار به بدبختی عکس را باز کردم
بعد اینکه صحبت های دیشبت را در صدای آمریکا کامل گوش کردم عالی بود.
و در آخر اینکه بنظر شما خون ناحق پروانه را در آخر مجالی به شمع میدهد تا شب را سحر کند؟

 
At October 22, 2007 3:43 AM , Anonymous behzad said...

ای وای.کجای دنیای متمدن با دانشجویان خود با پزک خود اینگونه می کنند.

 
At October 22, 2007 3:59 AM , Anonymous نازنين said...

آقاي بهنود عزيز، اين تيتر از شما بعيده! در واقع باور نكردن اين اتفاق و اينكه به نظرتون عجيب مياد براي من باور كردني نيست! خوشحالم كه هنوز نسبت به چنين فجايعي حساس هستيم و به وقوع اونها عادت نكرديم، اما اينكه شما ميگين ” باور كردني نيست “ براي من خيلي عجيبه. اگه به حافظه‌اتون رجوع كنين مي‌بينين كه متاسفانه چه قدر موارد مشابه زياد داشتيم

 
At October 22, 2007 5:28 AM , Anonymous بابک said...

آقای بهنود عزیز چرا رفتید صدای آمریکا؟
من جوانی 27 ساله ام یعنی نسل بعد از انقلاب نسلی که برای هیچ کس به این سادگی ها احترام قائل نیست اما من برای افراد معدودی احترام قائلم مثلا ساموئل بکت یا مثلا ژاک دریدا و اگر قرار باشد به این نامها نام روزنامه نگارانی را هم اضافه کنم فقط و فقط نام مسعود بهنود را خواهم برد هر گاه مقاله ای در روزنامه ای این نام را بر تارک داشت حتما تا انتها خوانده ام.
من دیشب تا صبح از شدت ناراحتی نخوابیدم!
چرا رفتید صدای آمریکا؟ مگر شما سازوکار آنها را نمی شناسید؟ جالب است که آقای رئیسشان قبل از برنامه ی شما دم از دعوت مسئولان جمهوری اسلامی می زند ولی آنها نمی توانند حتی کسانی را که کمی با آنها اختلاف نظر دارند تحمل کنند!
این ها کارشناسانی را می خواهند که وقتی خودشان نظری دادند جمله شان را با " دقیقا همین طوره
شروع کنند
اگر شما ندیده اید من بار ها دیده ام که فرهودی به محض اینکه احساس می کند لازم است به میهمان برنامه ضربه بزند یک ای میل از حفظ! می خواند
شما در مورد ای میل مسعود شک دارید؟ آن هم دقیقا در زمانی که شما آنقدر خوب حرف زده بودید که دیگر نمی دانست چه بگوید؟ این ها در فریب افکار عمومی از همان روش پوپولیستی استفاده می کنند که احمدی نژاد و دارو دسته اش در داخل ایران بکار می گیرند. شما هم سن پدر من هستید و قطعا روحی آنقدر بزرگتر از امثال من دارید که توهین های این مردک را نشنیده بگیرید و امشب و شبهای دیگر را با آرامش بخوابید اما مردی در موقعیت شما با ید به فکر هم فکرانش داخل ایران هم باشد. صدای آمریکا هم بهتر است شعارش را تغییر دهد " میهمانان ما نظر شخصیشان را ارائه می دهند اما اگر نضرشان با نظر ما مخالف بود ما آنها را ویرایش می کنیم یا ای میل حفظی می خوانیم" امیدوارم عمق ناراحتی من را درک کنید آقای بهنود عزیز.

بابک

 
At October 22, 2007 8:10 AM , Anonymous حسین said...

این ماجرا واقعاً جای تاسف و اندوه دارد. امیدوارم خداوند صبر بازماندگان را که همه ی ما از آنانیم زیادت بخشد.

در ضمن با نظر بابک در مورد روش برخورد
کاملاً یک جانبه و غیر منصفانه صدای آمریکا موافقم اما همین که گاهی فرصتی فراهم می کند تا صحبتهای امثال مسعود بهنود را-که هنوز واقع بینانه می اندیشند و عاقلانه سخن می رانند- بشنویم جای تشکر دارد. در ضمن دلیلی ندارد وقتی بهنود عزیز می تواند حرفهای منطقی اش را از طریق تریبون صدای آمریکا بیان کند، از آن استفاده ننماید

 
At October 22, 2007 9:35 AM , Blogger arjang said...

آقاي بهنود عزيز ؛ نمي دانم آيا صحبت بيش از اين درباره كلمبيا تكراري است يا نه. شايد هم براي روشن شدن مسائلي ازاين دست در آينده مفيد باشد.شما در برنامه ميزگرد ديشب صداي آمريكا با زبردستي خاص يك خبرنگار پر تجربه، بحث را از قضيه «توهين به ملت» به جاي ديگر كشانديد. من اين رويكرد پراگماتيستي شما را كاملاً قبول دارم كه وقتي احمدي نژاد مي تواند از طرف ايران امضا دهد و بخرد و بفروشد و بجنگد يا نجنگد پس نماينده ايران است، چه ما خوشمان بيايد چه نيايد و به پذيرش ما هم بستگي ندارد.اما با همين استدلال، صدام،انورخوجه ،ايدي امين، كيم جونگ ايل و بسياري ديگر در عرصه بين المللي نماينده كشور خود محسوب مي شده و مي شوند. آيا سخنان و نسبت هاي بسيار تندتري كه در طول سالهاي زمامداري اين رهبران از سوي صاحب نظران و روشنفكران و خبرنگاران از جمله خود شما در مورد آنان گفته و نوشته شده است توهين به ملت هاي آنان محسوب مي شود؟.از طرفي هرچند شما حداقل در بخش نخست استدلال قاطع خود بحث راي و انتخاب را مطرح نكرديد ، اما اين هم چندان توفيري ايجاد نمي كند زيرا اولاً اگر ما انتخابات آزاد و دموكراتيك داشتيم كه اين همه گفتگو بيهوده بود، ثانياً بر سر نتايج و ارقام همان شبه انتخابات مناقشه بسيار است و ثالثاً حتي درصورت درستي آن ارقام ايشان منتخب اقليتي از كل صاحبان راي است . بنابراين دليل و سندي نداريم كه تصور كنيم «ملت ايران» آن سخنان را توهين به خود مي داند.مگر اينكه كسي خودش را ملت فرض كند كه در اين زمينه همگي يد طولائي داريم!. ضمناً من تابحال نشنيده ام كه مردم كشورهاي آزاد بدگوئي به رهبران بر مسند قدرت(نه شخصيتهاي تاريخي)خود را توهين به خود تلقي كنند. اگر اينگونه بود كه فرضاً آمريكائي ها بخاطر بوش بايد با عالم و آدم دست به يقه مي شدند!

 
At October 22, 2007 9:59 AM , Anonymous ارژنگ - کانیکتیکت said...

من مخالف جمهوری اسلامی هستم و در آمریکا زندگی می کنم و عاشق فرهنگ ازاد منش آمریکائی هستم اما با اجازه همگی از روش دوستان ایرانی مان در صدای آمریکا خجالت می کشم. این ها هیچ تصوری از ازادی ندارند. برنامه شما را دیدم با شما ده ها جا اختلاف دارم اما آن کپشن ها که مدام می امد که صدای آمریکا این نظراتش نیست، چرا در برنامه های دیگر نمی اید. این اصرار گوینده که ظاهرا باید بی طرف باشد بر خواندن ئی میل های [فرض می کنم] واقعی علیه شما چه بود. او چرا خودش یک پای دعوا بود و هر چه شما می کردید به او بفهمانید که میدیامن نباید جهت گیری کند او نمی فهمید. واقعا آدم هائی که فهمی از دموکراسی ندارند وقتی می خواهند ادا درآورند چه مضحک می شود

 
At October 22, 2007 10:03 AM , Anonymous حداد. شیراز said...

من به شدتی عصبانی شدم از کار شما دیشب در رفتن به رادیو آمریکا که نزدیک بود تلویزیون را بشکنم . این ها حجالت نمی کشند که می گویند صددر صد ملت ایران این طوری فکر می کنند و از بولینجر وقتی علیه این مردک احمدی نژاد فحاشی کرد دفاع می کنند. اصلا واقعا جائی در رادیو تلویزیون های آمریکا جائی دیگر هست که بتوان این طوری جهتدارانه برنامه داشت.شما چرا باید بروید به این برنامه . ایا پولی به شما می دهند. این حقوق بگیران سزای شماست که برایتان می خوانند که شما مامور و حقوق بگیر جمهوری اسلامی هستید. چرا شما که مسعود بهنود هستید نگفتید حقوق بگیر دولت ایران بودن شرف دارد به حقوق بگیر بوش بودن . خلاصه از دستتان عصبانی هستم

 
At October 22, 2007 10:04 AM , Blogger mohammad said...

movafegham ke bayad peygiri kard va nabayad gozasht ke in ghaziye be in rahati faramoosh shavad. inke nagozarim in ghaziye be rahati enkar va faramoosh shavad behtar az inast ke beshinim o begim hala khob zooremoon nemirese kaari bekonim pas faramoosh mikonim. bayad hazinera tahmil kard.

 
At October 22, 2007 10:05 AM , Anonymous از تهران said...

آقا مرگ بر جمهوری اسلامی و زنده باد بوش، اما شرف و ازادگی و اطلاعات هم چیز خوبی است و بندگی و بی اطلاعی خیلی بدست. و من دیشب فهمیدم که ما ایرانی ها بعضی هامان دست به زمزم بزنیم هم فاسد می شود . نگاه کنید مجری برنامه ازادی بیان در آمریکا را به چه چیز تبدیل کرد. شد عین تلویزون جمهوری اسلامی . عین آن ها . من مطمئن هستم که اگر صدا و سیما هم یک بار خدای ناکرده از شما دعوت کند همین حرف ها را خواهد زد. به همین جهت است که با شما اختلاف دارم و معتقدم ما درست نمی شویم. از پایه خرابیم.

 
At October 22, 2007 10:06 AM , Anonymous مانی said...

آقای بهنود حالا که شما با اقای فرهودی و این صدای آمریکائی ها رابطه دارید بپرسید چرا از میان ئی میل های رسیده آن ها را که دلشان می خواهد انتخاب می کنند. مگر این روش با روش سیمای جمهوری اسلامی فرق دارد.

 
At October 22, 2007 10:07 AM , Anonymous نادره said...

با استدلال شما در مورد این که احمدی نژاد نمانیده ماست مخالفم و با نظر آقای نوری زاده موافقم اما واقعم دیشب فهمیدم که تسلط یعنی چه و این [...] ها چقدر نابلد و معصوم هستند. چقدر بی اطلاع. شما هم از مطلع بودن خودتان حداکثر استفاده را می کنید برای رسوا کردن این ها .

 
At October 22, 2007 10:13 AM , Blogger mohammad said...

(dar javab e aghaye arjang e aziz)
aziz jan bahs sar e ine ke donya ahmadinejad ro raiesjomhour e iran midoone va man o toham age shahrvand e iranim bayad hazeneye in matlab ro bedim.mage chon sadam hossein e dictator gharardad e aljazayer ro emza kard e hala ke rafte iraqis mitoonan began ke nakheyr oon gharardad baatele. nabayad yademoon bere donya chejoori kaar mikone. asl e harf ham ine ke melat e iran ye entekhabi karde che ooni ke be ahmadinejad ray dad che ooni ke aslan ray nadad va che ooni ke be kase digei ray dad hala ham dare hazinehaasho mide. age fekr mikonin ke hazineye bikhodiye entekhabat e badi chand mah e dige ast.

 
At October 22, 2007 3:06 PM , Blogger Hos said...

سلام
فوقش میره بهشت.
مگه چیه؟ چرا حول کردین.
سه چهار هزار نفر سال 67 اعدام شدند.
اگه گناهکار باشه میره جهنم اگه گناهکار نباشه خوب میره بهشت دیگه
بالاخره زندگی تو آزادترین کشور دنیا این مشکلات رو هم داره!!!!!!

 
At October 23, 2007 5:15 AM , Anonymous Anonymous said...

آقاي خامنه‌اي! صدام هم همينطور مردم بي‌گناه را كشت كه عاقبتش آن شد كه ديدي و چقدر هم ترسيدي. يادت رفته؟
پند نگرفتي؟
شك نكن بخاطر اين يك نفر هم شده آن عدالت در مورد تو هم اجرا خواهد شد. مي‌گي نه ؟ حالا ببين!

 
At October 25, 2007 10:37 AM , Anonymous Anonymous said...

دلم گرفت از اين بس سياه و سرد هواي وطنم. توان باور اينچنين پروانه سوزي به آتش كينه و بيداد در من نيست. چشمانم را سوي آن نيست كه در اين ظلماني شب وحشت حتي نيمنگاهي به تو افكنم، خواهر... يادت هست، سالهاي سپيد، در لباسي سپيد در ميان آنها كه درد توان گفتن و زخم توان رفتن از آنها ستانده بود، شب را به آمد و شدي بي پايان زنده مي كرديم، تا حتي اگر اندكي هم شده از درد دردمند بكاهيم و بر زخم مجروح مرهمي بگذاريم... يادت هست، دوران انترني، يا بقولي كارورزي؟ كه ما بوديم و بيدار شبهاي بسيار در كنار هم كه اگر فرصتي از براي نشستن مي يافتيم صحبت از نماندن و رفتن و رسيدن به صبح و روشني فردا، از زبانت جاري بود و شوق رهايي در ميان خيره كنان نور چشمانت پيدا؟
و آن شب تنها در ميان دژخيمان بي خبر از نورو سپيدي بر تو چه گذشت كه ياراي بودن بيشترت در آن محبس بيداد نبود؟
و خواهد آمد، سيل و طوفان كين خواهي روشني جويان صبح بر سر سياووش كشان كارزار نا برابر دل و دشنه، شيشه و سنگ ، پروانه و شمع... ‌ دكتر ا.م

 
At October 25, 2007 11:51 PM , Anonymous Anonymous said...

لعنت الله علی القوم الظالمین

 
At October 26, 2007 9:34 AM , Anonymous فرید said...

سلام
جای تشکر دارد که شما و امسال آقای مهاجرانی در مورد این مطلب درد آور که آدمی را از زنده بودن نیز پشیمان می کند، مطلب نوشتید. جای تعجب دارد که آقای ابراهیم نبوی با آن همه ادعای لیبرال بودن به خاطر مصلحت در مورد این فاجعه سکوت اختیار کرد و از یک اشاره ساده هم دریغ ورزید.

 
At October 26, 2007 11:01 AM , Anonymous چارواداریان said...

از دوستانی که به آیت الله خامنه ای(من معمولا میگویم خامنه ای، اما چون این سایت آقای بهنود است، درنتیجه به ولی فقیه ایشان بی احترامی نمیکنم) هشدار میدهند که : آخر و عاقبت صدام را ندیدی؟ نکن، د نکن، خواهش میکنم به آقای بهنود هم بگویند تا به رییس جمهور برگزیده شان بگویند که احمدی نژاد آخر و عاقبت صدام را ندیدی؟ نکن، د نکن.

 
At October 30, 2007 5:54 PM , Anonymous فرهاد said...

آدم وقتی این خبر می شنوه دلش میخواد بمیره
چطور میشه آدم خودش رو راضی کنه بره در انتخابات این رژیم جنایتکار شرکت کنه
آخه چقدر جنایت؟
خدایا چرا یه دختر بیچاره و جوان باید این بلا سرش بیاد

 
At October 31, 2007 9:12 PM , Anonymous سعید said...

به خودکشی اعتقاد نداریم، زهرا به قتل رسیده است

خبرنامه امیرکبیر: نزدیک به سه هفته از مرگ دکتر زهرا می گذرد. خانواده اش، سوگوار مرگ ناباورانه فرزندشان هستند. هنوز نگاه شاد و سرشار از زندگی زهرا را در آخرین خداحافظی فراموش نکرده اند. آنها هرگز چنین پایان غم انگیز و بی رحمانه ای را برای زندگی زهرای از دست رفته شان تصور نکرده بودند. جسم بی جان او اکنون در بهشت زهرا آرام گرفته است و پدر سالخورده و مریض در پی شکایت به اتهام قتل دخترش از ستاد امر به معروف همدان بین تهران و دادگستری همدان همراه با بار سنیگن غم در رفت و آمد است. هنوز وقت دادگاه داده نشده است و پرونده در مرحله بازپرسی است.

برادر زهرا می گوید :”ما به خودکشی اعتقاد نداریم، می گوییم زهرا به قتل رسیده است و با همین اتهام از ستاد امر به معروف شکایت کردیم چون دلایل و شواهد بسیاری وجود دارد و ضمیمه پرونده است که نشان می دهد قتل صورت گرفته است با این وجود نمی دانیم چه نتیجه ای از دادگاه خواهیم گرفت.”

در مورد اینکه گفته می شود گواهی پزشکی قانون مبنی بر سالم بودن بکارت درست نبوده و زیر فشار ستاد امر به معروف برای سرپوش گذاشتن به تجاوز و سپس قتل صادر شده است می گوید: “در درست یا نادرست بودن گواهی پزشکی قانونی اطلاع دقیقی نداریم. وقتی ما جسد زهرا را تحویل گرفتیم بلافاصله دفنش کردیم و از نظر روحی در وضعیتی نبودیم که خودمان به فکر گرفتن گواهی دیگری از پزشکی قانونی بیافتیم. مرگ زهرا آنهم به این شکل برای ما دور از انتظار بود .او داوطلبانه درحال خدمت به هموطنان مناطق محروم بود. با وجود این که می توانست به خاطر آزاده بودن پدر از انجام دوره ی طرح معاف باشد ولی به دلیل شوق به خدمت بیشتر داوطلبانه برای این وظیفه پیش قدم شده بود.”

پدر زهرا از زندانیان سیاسی در رژیم سابق بوده و طبق قانونی که سال های زندان معادل آزادگی محسوب می شود، از قانون اجباری خدمت پزشکان در مناطق محروم معاف بوده است .

دکتر پ.م همکار و هم اتاقی زهرا در گزارش وبلاگ یک پزشک دیگر، می گوید: ” زهرا به اصرار خودش و برا ی اینکه حقوقی داشته باشد به اینجا آمده بود و مشکلات و درگیری های معمولی همه ما را داشت. البته این اواخر روحیه اش خیلی هم بهتر و شاداب تر شده بود از فروردین ماه با یکی از گوینده های رادیو به اسم حمید آشنا شده بود و قرار بود با هم ازدواج کنند.”

او رابطه بین زهرا و حمید را خیلی عاشقانه و احساسی می خواند و ادامه می دهد : “حمید استخدام صدا و سیمای تهران بود (البته اکنون به علت ماجرای مرگ زهرا اخراج شده است) و شنبه شب ها ساعت دوازده در رادیو فرهنگ یک برنامه ادبی را اجرا می کرد که زهرا شنونده پر و پا قرص این برنامه بود و این رادیو گوش دادن او در پانسیون همیشه موضوع شوخی بچه ها با زهرا بود . حمید جمعه ها در همدان یک برنامه رادیویی را کارگردانی می کرد و مجبور بود پنج شنبه ها از تهران به همدان بیاید و معمولا سعی می کردند در این فاصله کوتاه هم دیگر را ببینند. قرارهایشان هم همیشه در پارک بود.”

دکتر پ.م اعتقاد دارد زهرا کاملا یک دختر مذهبی بود و می گوید:” دستگیری او به جرم بی حجابی و آرایش غلیظ خیلی بی معنی است. همیشه مانتوی بلند و مقنعه سر می کرد و این بحث همیشگی من با او بود که اصرار داشتم اگر کمی مقنعه اش را عقب ببرد و کمی آرایش کند خیلی خوش تیپ تر می شود، اما زهرا هیچ وقت حرف من را قبول نمی کرد و می گفت که حمید مرا همین طوری دیده و می داند که من همیشه همین طور هستم. باز هم می گویم و تکرار می کنم زهرا یک دختر کاملا مذهبی و مقید بود و این نهایت بی شرافتی است که بخواهند بازداشت او را و خون ریخته او را این چنین لوث کنند. زهرا فارغ التحصیل دانشگاه تهران بود. پزشک این مملکت بود جزو باهوش ترین و درس خوان ترین بچه های نسلی بود که سال ۷۷ کنکور دادند. خانواده زهرا و دوستانش به او افتخار می کنند.”ت

 
At July 2, 2009 6:55 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود
خوشحالم که پس از چند سال دوباره در وبلاگ شما نظر میدهم. با نام "اسم" گاهی اوقات مصدع اوقاتتان می شدم. چه روزهای خوشی بود. روزهایی که هیچگاه تصور نمی کردم که شما چنین وطن فروش پست فطرتی باشید. اما افسوس و صد افسوس که بهنود ما هم یک لقمه چپ روباه پیر شد. نوش جانش باشد بیشرف های نامردی مانند تو.

 

Post a Comment

<< Home