Thursday, May 21, 2009

نخبگان و انتخابات؛ آیا قهر پایان می‌گیرد؟

این مقاله ای است که برای صفحه ويژه انتخاباتی بی بی سی فارسی نوشته ام

سه هفته مانده به برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، هنوز این انتخابات نتوانسته روشنفکران و نخبگان را همانند انتخابات قبلی به میدان بیاورد و درگیر مبارزه برای پیروزی کاندیداهايی کند که علائم روشن تری برای توسعه فرهنگی و رعایت اهل فکر می فرستند و علائق بیشتری برای توسعه فرهنگی از خود نشان می دهند.

سئوال این است که آیا نخبگان دلخسته از شکست در انتخابات گذشته، بار دیگر به قهر رو آورده اند یا در آخرین روزها از وحشت سانسور به نفع یکی از نامزدها به میدان می آیند؟

نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، که اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران بود که در دو دور انجام شد، بیش از همیشه در تاریخ سی ساله جمهوری در ایران، نخبگان را درگیر خود کرد.

در یک آزمایش سخت، و از دیدگاه روشنفکران جان فرسا، این بخش از جامعه به شدت درگیر انتخابات شد و به نوعی علیه شعارهای پیشین خود که نوعی تحریم ساکت بود، موضع گرفت.

پیشینه

تاریخ معاصر ایران از جهت نقشی که نخبگان در آن به عهده گرفته اند، از انقلاب مشروطیت در سال 1286 تا انقلاب اسلامی در بهمن 1357 کارنامه روشنی دارد.

دولت های حکومت سلطنتی مشروطه، با هر میزان از خودکامگی پادشاهان، نیاز خود را به نخبگان احساس کرده و همواره در جلب آنان کوشیدند، گرچه شرط اصلی دوری از تفکرات سیاسی بود، اما اگر این شرط پذیرفته می شد، زمینه رشد فراهم بود.

اما روشنفکران (که بخش پرنفوذی از نخبگان را تشکیل می دهند) از این مقوله دور بودند و جز دوران کوتاهی در نهضت ملی کردن نفت، آشتی روشنی بین آنان و نظام حاکم وجود نداشت.

نیمی از این دوران را مارکسیسم بر بخش بزرگی از جریان روشنفکری ایران حکومت می کرد و حضور اتحاد جماهیر شوروی در شمال کشور، حکومت را به سوی مبارزه با آن می برد که عملا مبارزه با روشنفکری معنا می داد.

آنچه در سه چهارم قرن بیستم روشنفکران را از نزدیک شدن به نظام حکومتی باز می داشت، همان تعریف قرن بیستمی روشنفکری بود که اروپا را در بر گرفته بود و در ایران علی شریعتی و جلال آل احمد از بزرگ ترین شارحان آن بودند و نسلی بر پايه همین تفکر تربیت شد و در انقلاب جلوه کرد.

این نسل به تبع الگوهای خود همیشه رفتار خود را علیه حکومت وقت تنظیم می کرد و از همین رو درگیر هیچ طرح سیاسی پوزیسیونی نمی شد؛ پس در رایج ترین نمونه ها، سکوت قهرآمیز، رفتار روشنفکران بود.

وقوع انقلاب و همصدايی با توده ها، کوتاه مدتی روشنفکران را به سوی آشتی با جریان انقلاب کشاند، اما کوتاه مدتی بعد (در سال 1358 همزمان با دیدار هیئت رییسه کانون نویسندگان با بنیانگذار جمهوری اسلامی) عملا این آشتی پایان گرفت.

سرکوب نشریات و کتاب های روشنفکران و زندانی کردن گروهی و اعدام دو تن از اعضای کانون نویسندگان و تبعید و مهاجرت بخش عمده ای از آنان عملا صحنه را در اختیار انقلابیون گذاشت تا نخبگان خود را تربیت کنند. فترت این دوران، بیست سالی به طول کشید.

انتخابات مجلس پنجم و انتخابات دوم خرداد به روشنفکران خبر داد که نخبگان جمهوری اسلامی می خواهند و می توانند فضای بهتری برای زیست روشنفکران فراهم آورند.

با این همه نشانه ای در دست نیست که روشنفکران در جریان این دو واقعه همصدايی های روشنی با نخبگان فن سالار نشان داده باشند. اما افق از جای دیگر باز شد و دولت اصلاح طلبان با رای خیره کننده ای روی کار آمد.

روشنفکران و دوم خرداد

هشت سال دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، بهترین دوران کار و زندگی برای نخبگان و دانش آموختگان و روشنفکرانی بود که برخی از آنان بعد از انقلاب مهجور و منزوی شده بودند.

چاپ کتاب های متنوع، روزنامه های مختلف که سلیقه های گوناگون را تا اندازه ای ارضا می کرد، ساخت فیلم ها و به صحنه آمدن تئاترها و اجرای موسیقی های زنده فضای تازه ای را ایجاد کرد که اهمیت آن از دید نخبگان دور نماند؛ گرچه در همان دوره هم جناح راست از طریق گروه های فشار موانع جدی در راه توسعه فرهنگی ایجاد می کرد.

اما در پايیز 1377 در ماه عسل دولت دوم خرداد با روشنفکران و نخبگان، قتل چند تن از روشنفکران (محمد مختاری، جعفر پوینده، پیروز دوانی، مجید شریف) توسط گروهی که نیروهای خودسر اطلاعاتی خوانده شدند و ابتدا پروانه و داریوش فروهر را به طرز فجیعی کشتند، به مخالفان جمهوری اسلامی امکان داد تا تاکید کنند که امکان آشتی روشنفکران و نظام جمهوری اسلامی وجود ندارد، اما تحولات آينده نشان داد که اجماعی در اين زمينه در ايران شکل نگرفته است.

حضور روشنفکران به همراه دیگر نخبگان (از جمله فن سالاران که بعد از پایان جنگ هشت ساله در کشور رشد کرده و سکان بازسازی و تحولات اقتصادی را در دست گرفته بودند) در انتخابات نهم ریاست جمهوری، حاصل تجربه ای بود که از همین کشمکش ها پدید آمد و به گفته دکتر عبدالکریم سروش بر بنیاد این نظر کارل پوپر قابل تبیین بود که نوشته است "وقتی باران آمد، باید چتری گشود".

آشتی نخبگان فن سالار و روشنفکران معترض، با بخش عمده ای از جامعه شهری در جریان انتخابات گذشته ریاست جمهوری حادثه ای بدیع بود که جز مواردی اندک در طول تاریخ یک صد ساله عمر قانون در کشور سابقه نداشت.

از این ترکیب اما پیروزی حاصل نیامد و برای سردی و دیر باوری کنونی نخبگان هم توجیهی جز این نمی توان داشت که شکست را انتظار نداشتند. آیا به دنبال آن شکست بار دیگر راه نخبگان و توده های مردم از هم جدا شده است؟

امتحان سخت

انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری به ويژه برای روشنفکران امتحان سختی بود، چرا که بعد از سال ها به میدان در آمدند و خود را هدف تیر مخالفان قرار دادند.

به تعبیر یک نویسنده، روشنفکران در جریان انتخابات تابستان 1384 ناگزیر شدند علیه خود برخیزند، و مردم را دعوت به دادن رای به کسی کنند که بیش از بیست سال - همصدا با مردم - علیه وی تبلیغ کرده و در لابه لای پیام های خود او را مظهر فرهنگ و نظامی دانسته بودند که جز آزار روشنفکران و سانسور آنها در سر نداشته است.

اما به ويژه در دور دوم انتخابات نهم ریاست جمهوری (تیر 1384) بازی به گوشه ای رسید که چاره ای جز انتخاب بین یک جوان تندرو و احساساتی یا یک روحانی کارکشته نماند و چنین بود که نه فقط نخبگان فن سالار که گروهی از روشنفکران همیشه معترض هم به میدان آمدند و از مردم خواستند که به همان کسی رای دهند که هشت سال قبل، در اوج نهضت اصلاح طلبی با تکرار القابی مانند "عالیجناب" به مقابله با وی رفته بودند.

استناد اصلی روشنفکران برای دعوت مردم به دادن رای به اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات گذشته همان بود که چند سال قبل در فرانسه اتفاق افتاده و چپ ها را واداشته بود به دشمن همیشگی خود، ژاک شیراک، رای بدهند تا مبادا ژان ماری لوپن نماینده راست افراطی به کاخ الیزه نزدیک شود.

تجربه ایران به تحلیلگران انتخاباتی نشان داد که نخبگان و روشنفکران گرچه در انتخابات نهم بازنده شدند اما وزن اساسی دارند و می توانند در سرنوشت انتخابات - به ویژه در شهرهای دانشگاهی - اثر بگذارند، منتهی برای چنین کاری نیاز به رسانه هايی فراگیر دارند.

به باور تحلیلگران سیاسی، یکی از اصلی ترین دلایل جدايی راه نخبگان از رفتار جمعی توده ها، در همه سال های بعد از انقلاب در نگاهی می گذشت که این دو طبقه به صحنه سیاسی و امکانات موجود در آن داشته اند.

روشنفکران که در پاره ای موارد علمداری نخبگان جامعه را به عهده داشته و عملا طبقه مرجع را ساخته بودند در جست و جوی آرمان های انسانی عدالتجویانه، در نوشته ها و آثار خود به راحتی امروز را فدا می کردند.

اما توده مردم چنین نبودند و خواستار بهبودی هر چه اندک در زندگی روزمره خود بودند. درگیری در بحث های عمقی سیاسی از سرگرمی های روزمره توده مردم نبود.

اکنون پرسش پیش روی روشنفکران این است که چطور می خواهند ارتباط خود را با توده های رای دهنده مردم احیا کنند؟

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At May 21, 2009 5:36 AM , Anonymous Anonymous said...

این بار اگر روشنفکران برای ایفای نقش تاریخی خود در بیرون کردن کوتوله سیاسی از قدرت بسیج نشوند گناهش بر گردن تکنوکراتهائی خواهد بود که هیچ علامتی از پایبندی به ازادی اندیشه را در صورت پیروزی نفرستادند.

 
At May 21, 2009 7:08 AM , Anonymous Anonymous said...

اختلاف سلیفه روشنفکران ما مانند دعواهای قبیله ایی می ماند که فرهنگ دهاتی سرشت و شهری نمای را نشان می دهد که آنجا اختلاف سیاسی را تا حد دشمنی سیاسی بالا می برند واین امر موجب فاصله نجومی شان با جامعه می گردد. تکیه باید بر منافع ملی باشد و نه منافع سیاسی و عقید تی . ملت ستمدیده ما از روی ناچاری با حرکاتی عجولانه به هر سرابی امید می بندد .

 
At May 21, 2009 7:54 AM , Anonymous Anonymous said...

بچه انقلاب
http://www.youtube.com/enghelaabchildren
Take a look at our answer to Ahnadinejaad about Soroude Ey Iran

 
At May 21, 2009 8:45 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود واقعیت این نیست که شما میگوئید . در جامعه ی ما روشنفکران عملاً آنگونه که شما مد نظر دارید اثر گزار نیستند . در همین انتخابات بزرگان اندیشه و فکر به سمت آقای کروبی رفتند - اما -ببینید روز به روز از رای اوکاسته میشود .

 
At May 21, 2009 9:56 AM , Anonymous محمود said...

بهنودجان

البته دست به عصا نوشته‌اید که نخبه‌گان غایب‌اند! شاید تعاریف من با شما از نخبه‌گان متفاوت باشد. اما حضور دارند. اگر «دولت‌آبادی» را نخبه‌ی ادبیات داستانی بدانیم و «مهرجویی» را نماینده‌ی بزرگ سینما، وزنه‌ی خوبی نیست؟ به گمان‌ام هست!

من هم باور دارم که نقش نخبه‌گان در هدایت عامه به سوی یک جامعه‌ی مدرن‌تر و تعریفی که جامعه‌شناسان(شاخه‌ی سیاست) از جامعه‌ی مدنی ارائه می‌دهند، کارساز است.

ضمنن فیل‌ام یاد گفت‌و‌گوی سال گذشته‌ی شما با صدای امریکا کرد و یک بار دیگر آن گفت‌و‌گوی قابل تامل را مرور کردم. از دوستان خاصه تحریمی‌ها می‌خواهم یک بار دیگر بخوانند:

http://dada-mahmood.blogspot.com/2009/05/blog-post.html

شاد زی

 
At May 21, 2009 3:36 PM , Anonymous Anonymous said...

همه می دانند که ما تازه به دوران رسیده ها ترا خیلی آزردیم و به جای استفاده از قلم و اندیشه ات، ترا به فرنگ تبعید کردیم. با این وجود عشق و علاقه ات به این وطن بیش از ماهایی است که فکر می کردیم محور کائناتیم.
شاید از جمله عاشقان شکنجه دیده ای هستی که باز هم می خوای قدرت ایران احیا شود.
باور کنید کینه توزان و حسودان نذاشتند دوران خاتمی، کشورمان پیشرفت کند و سری در سرها داشته باشد ولی دیر نشده و با آمدن موسوی حتما آبروی از دست رفته باز خواهد گشت.
با سپاس بیکران
عباسی

 
At May 21, 2009 10:25 PM , Blogger Korosh said...

هیدگر و کار اشمیت و گونتر گراس هم نخبه و روشنفکر بودند ولی عملا در خدمت نازیسم در آمدند
شما چه شباهتی با آنان دارید

 
At May 22, 2009 4:53 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود این روشنفکر و روشنفکران یا انتلکلتوئل فرانسوی را
آخرین بازمانده کمونیست پیر پرفسور بدایای ۸۸ ساله در مصاحبه با
بی بی سی ( هارد تاک !!) چنین توصیف میکند : هر گز هیچ رابطه
دوستانه بین دولتهای منتخب توده ها و روشنفکران جامعه وجود
نداشته و نخواهد داشت چرا که توده ها همواره با تفکرات قدیمی !! و
محافظه کار بانتخابات پا میگزارند و روشنفکران بآینده دورتری چشم
دوخته اند و راه ایندو جداست البته بنده باین فکرم که این پرفسور
پیر بعد از ۸۸ سال عمر چطور بافکار قدیم خودش !! دو دستی چسبیده
و آنرا نو میداند؟؟

 
At May 22, 2009 7:26 AM , Blogger صادق صادقی said...

حداقل آن‌چه که من در دور و بر خودم و در اینترنت می‌بینم نشان از این داردکه بیشترین کسانی که نظر به تحریم دارند آنانی هستند که در غم نان و زیر فشار مستقیم نیستند.

 
At May 22, 2009 12:05 PM , Anonymous pantea said...

آقای بهنود
تو انتخابات قبلی خود من داشتم مصاحبه شما با صدای آمریکا رو گوش میدادم و از دستتون عصبانی بودم که میگفتید رای دادن بهتره . البته من جز توده جامعه ام . توده ای که قهر کرده بود با انتخابات . و زمان زیادی نرفت که بفهمم کاش رای میدادم . الان حداقل ها شده سقف مطالبات ما !چقدرپسرفت ؟ تا کجا ؟ نماد روشنفکر جامعه امروز ما کیه ؟ دولت آبادی ؟ سروش ؟ مهاجرانی ؟
مهرجویی ؟
اصلا روشنفکر چقدر محبوبه تو این جامعه ؟
دوست ندارم روشنفکر جامعه ام به اون یکی بگه خفته پریشان مو ! اصلا از عادی شدن روشنفکر تا این حد بدم میاد . ..
خیلی ساده بگم ...خیلی ها مثلخواهر کوچک من شاید فکر کنند ...دوست ندارند ریسجمهورشون یه بد لباس بی قواره باشه . حالا سیاستهاش که دیگه بماند
امروز تصویر ....را با هم نگاه میکردیم...گفت دوست ندارم همچین کسی نماینده ام باشه..

 
At May 22, 2009 12:29 PM , Anonymous Anonymous said...

آنهاییکه در این 30 سال همواره گفتند تحریم و تحریم چه نتیجه ای گرفند؟
باور کنید پیش بینی های مخالفین از رژیم ایران حساب شده نیست.
هر تحلیلی باید مبتنی بر یک سری شواهد و قرائن و زمانبندی باشد و نتیجه گیری آن نیز باید یک مدت زمانی معینی داشته باشد.
رابطه میان تحلیلگر و تحلیل مثل ازدواج زن و مرد نیست که از ابتدا برای تمامی عمر پیوند زناشوئیمی بندند.
شما می فرمایید تحریم ما هم میگیم تحریم .حالا بفرمایید تا کی؟ شما باید یک آلترناتیوی برای تحریم داشته باشید که اگر جواب نداد ما سراغ آن یکی برویم.
مردم تا دیروز (پیش از ورود احمدی نژاد) مشکل کار و پیامدهای آن را داشتند ولی امروز نه تنها مشکل کار حل نشده بلکه اعتماد زدایی شده است .
الان باید فکری به حال عنصر ضد اعتماد کرد. با تحریم که نمی شود این عنصر را حذف کرد.
عباسی

 
At May 23, 2009 4:25 AM , Anonymous Ariaei said...

با سلام خدمت شما استاد گرامي و تمامي ايرانيان.
به نظر من هم تحريم انتخابات هرگز موضوع پسنديده اي نيست و تقريبا كاري است كه جناح راست دوست دارد انجام شود تا باز هم آقاي احمدي نژاد بر مسند رياست جمهوري بنشيند.
پس اگر ميخواهيم كشور عزيزمان ايران از گزند حوادث محفوظ بماند بايستي در انتخابات شركت كنيم و كشور را از شر افكار پوپوليستي و فاشيستي نجات دهيم .
راي ما جوانان ايراني آقاي مير حسين موسوي خواهد بود و بس.

 
At May 23, 2009 8:20 AM , Anonymous Anonymous said...

Most of the intellectuals or as Sadegh Hedayat would say An`telectuals either have been killed, living a dead life, or are abroad - How many university lecturers , doctors, surgeons, Adibs , professionals do you know that live in London? Many?
The criminal regime in Iran has nothing in common with these people and they have the right to keep their vote.....to themselves.

 
At May 23, 2009 11:10 AM , Anonymous aydin said...

بهنود عزیز به قول خانم مارگارت تاچر متاسفانه ما هم روشنفکر خائن داریم و هم مردم بی سواد. مشکل ما اینکه فقط یه مشت آدم بیسواد ادعا میکنند که روشنفکرند و متاسفانه روشنفکرانی چون شما در این میان نه دیده میشوند و نه شنیده.

 
At May 25, 2009 1:17 PM , Anonymous Anonymous said...

به باور خیلی ها بهنود تحلیلگر واقعگراست.
به نظرم همه وظیفه داریم دست کم برای زدودن فرهنگ دروغگویی در این انتخبات شرکت کینم.
دروغگویی که امروز به عنوان یک معروف تبدیل شده بزرگترین آفت نسل آینده است. ما با شرکت نکردن در انتخابات یک دروغگو را حاکم کردیم و حالا وظیفه داریم برای پایین کشیدن این دروغگو در انتخابات شرکت کنیم.
باور کنید غرب وشرق برای چاپیدن هر چه بیشتر کشورمان وجود امثال احمدی نژاد را بر هاشمی و یا موسوی ترجیح می دهند پس بیایم در انتخابات شرکت کنیم. باور می کنید که چین در دور دوم انتخابات 84از هاشمی به موسوی شیفت کرد؟
آیا می دونید که بازار کفش، پوشاک، لوازم منزل و میوه ایران در اشغال چین است و کارگران ما به خاطر این حضور گسترده چین بیکار شده اند؟
رضایی.

 
At May 25, 2009 10:22 PM , Anonymous Anonymous said...

جناب آقای بهنود سلام من را پذیرا باشید . اگر به سخنان آقای خامنه ای که به مناسبت انتخابات ایراد می شود توجه نماییم ایشان میگویند شرکت در انتخابات رای به نظام است و به عبارت دیگر کسانی که نظام را قبول ندارند وادار می شوند در انتخابات شرکت نکنند و این همان است که باعث پیروزی آنها در به اصطلاح انتخابات میشود ازشما خواهش میکنم این ترفند را برای مردم روشن فرمایید با تشکر

 

Post a Comment

<< Home