Wednesday, February 24, 2010

شورشی ناپیدا

این قطعه ای است . به نظرم از هر شعری شعرتر که همسر فیض الله عرب سرخی این مرد آرام سروده است. تاریخ شعر زمانی است که هفت ماه از زندانی شدن همسرش گذشت، نه زودتر آزاد شد چون کلامی نگفت، یعنی نداشت بگوید که بازجویش را خوش اید و وظیفه خود را تمام شده بداند. عرب سرخی از آن چهره های بینان گذار نظام است که سهمی هم نخواست و در سختی های اول کار جانش در دست بود و اینک زندانی از راه رسیدگان است. همسرش به این ها و به سرنوشت نمی گرید در این قطعه . انگار به جوانتر ها می گرید و نگران چیزی بزرگ تر و چیزی دردناک ترست.

من بی اجازه در نوشته مریم خانم دستی بردم . کوتاه و بلندی کردم . گیومه های حرامزاده را برداشتم و بعد هم دیدم توضیح هم لازم نیست. اسامی که در شعر آمده اگر اهل دلی پیداست که اشاره به کدامین هاست.

شورشی ناپیدا
من دلم می خواست بسرايم برايت قصيده ای، به بلندای آفتاب عمرمان، ديدم چه کوتاهست
...همسرم ! آرام جانم دل من خواست به تصوير کشم
قصۀ عشق و دلدادگيمان، اما چه قاصر بود قلم...خواستم فرياد کنم غصۀ دوری و هجرانمان، لکن درگلو شکست ...سرودم و رسم کردم و فرياد زدم

نه برای من و تو
که درونم غوغاست
شورشی نا پيدا
قلب دلتنگ مرا ، به تپش می دارد
و من از گوشۀ خلوتکده ام ، ديده ام بس عشاق
که اسير ستم و مکر و دروغ
بينشان ديوار ، ميلۀهای زندان
ديده ام شان هريک ، با غزلواره ای از عشق و صفا
به بلندای طلوع
و چه زيبا ديدم عشق و شيدايی را به شکوه مهتاب
و شنيدم رازها ، از دل فريادها ، که گذر می کند ازفاصله ها...

من به چشمم ديدم عشق مهرک به شهاب
و سپهر ی که چه بی رحمی ها ، به طفوليت خود تجربه کرد

من گواهی بودم اوج دلدادگی مهسا را ، با شکوه صبرش
از پس سيل جفا ، که فرو ريخته بر مسعود ش ...

اشکهايم باريد در غم هجر حسين
که پرستو ی دلش ، بال وپر ريخته هر سو می رفت
تا ز دلبند اسيرش خبری يافت شود

همه ديدند چه با عشق و محبت ژيلا
همدل و همره يارش بهمن
غم نوع بشر و محرومان
آتشی افروخته ، در دل اين دو غزال عاشق

آسمان دل من ابری شد
آن زمانی که کيان نيز گريست
و خدا شاهد بود صبر زيبای فهيمه ، دل پر دردش را
که چه آرام و متين مرتضی را غزلی خواند ز مهر ...
قلب من سخت فشرد ، دلم از غصه گرفت
که نگاه حجت ، از درون سلول
بندها را کاويد ، تا به سلول نفيسه برسد

و دگر قصۀ من نيست فقط
غزل عشق من و فيض الله
که حکايت باقی است
تا کبوتر ... تا عشق

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At February 24, 2010 4:39 AM , Anonymous Anonymous said...

نامه های دردمندانه در باره زندانیان سیاسی زیاد دیده بودم ولی نوشته همسر عرب سرخی کاملا متفاوت با همه بود.
نویسنده در این نوشته از سوی تمامی همسران و فرزندان و پدران و مادران داغ دار سخن به میان آورده است.
به این می گویند خود را فراموش کردن و دیگران را دیدن و مصائب آنها گریستن.
این رفتار مریم خانم کم نظیر است و درس انسانیت است برای همه.
به راستی این زندانیانی که مریم خانم لیست کرده است به چه جرمی بیش از 8ماه است در زندان مخوف ب سر می برند و یا به زیر خروارها خاک فرستاده شده اند؟
آیا اینان حق زندگی نداشتند و ندارند؟
خدایا تو شاهد باش چه بر سر مردم بیگناه آورده اند و تو شاهد باش که باز ما در آینده شاهد وراجایی های کسانی خواهیم بود که خواهند گفت تصمیم را شاه می گرفت و ما فقط مجری بودیم. آیا ناکار کردن قتل و تجاوز و شکنجه کردن در زندانهای مخوف با گفتن مامورم و معذور توجیه پذیر است؟
آیا سرنوشت سعید امامی و مرتضوی را ندیدید؟
ارادتمند
طهماسبی

 
At February 24, 2010 5:39 AM , Anonymous هوشنگ said...

آنچه در این هفته‌ها و ماه‌ها بر ادبیات و فرهنگ زنان ایران می‌گذرد به گمان من تنها با ادبیات و فرهنگ زمان مشروطه به بعد قابل مقایسه است. البته اگر رگه دهه سی-چهلی که واقعی هم هست بر آن چیره نشود. چون هر دو گرایش در کنار هم هست ولی رگه دهه سی-چهلی بیشتر در ادبیات مردان بروز می‌کند. ما شکست خوردیم مسعود بهنود را یادت هست؟ آن نوشته اگرچه سیاست عریان بود اما در قلم مسعود بهنود می‌تواند گونه‌ای دیگر نیز دیده شود. من چنان چیزی را تا به امروز در نوشته زنان ندیده‌ام حتی در این شعرگونه زیبا.

 
At February 24, 2010 6:37 AM , Anonymous محسن said...

آقای بهنود من هم مانند شما میانه رو و مخالف تندروی هستم اما خواهش می کنم این کامنت را اجازه بدهید خواهش

ننگ بر این قاضی و بر این دستگاه قضائی. ننگ بر حکومتی که حتی به حرف هاشمی هم توجه ندارد .
همین الان خواندم شش سال زندان به آقای عرب سرخی داده اند. خاک بر سرتان. او همین روزها به خانه اش و نزد مریم خانم بر میگردد اما شما بدبخت ها کجا می خواهید بروید همان حرف فایزه خانم درست است که گفت با این روش ها به جائی نمی رسید

 
At February 24, 2010 7:01 AM , Anonymous Anonymous said...

عرب سرخی به شش سال محکوم شد. با مریم خانم همدردی کنید

 
At February 24, 2010 8:09 AM , Anonymous Anonymous said...

داغمان تازه شد ولی…
داغم تازه شد از یاد آن شب شوم که دوستی خبر رساند قرار است به کوی حمله کنند و تهران نبودم. خدا خدا میکردم دروغ باشد این خبر…
به هر دری زدم تا کسی را پیدا کنم و نشد ،خواستم به تهران بیایم ولی بیهوده بود، سحر زودتر نمیرسیدم.
یاد دوستی قدیمی افتادم، باورش نمیشد تکرار ۱۸ تیر را.
زحمتش گردن او افتاد و دوستانش. از بخت بد در کوچه پس کوچههای امیر آباد گیر یگانی ها افتادند و آنها هم از خجالتشان در آمدند.
تلاشمان بیهوده شد و بر خسارت فاجعه هم افزوده!
آری داغمان تازه شد ولی خشم نه…، نفرت هرگز.
چهارشنبه آخر سال چون همیشه خواهیم بود…و دوربین هامان در دست.
آری بدانید که آن کانتینر مواد محترقه که مثلا از گمرک بندرعباس گریخت یاریتان نخواهد کرد.
تمام ایرانیان سبز چشم بر شما دارند و نخواهند گذاشت نقشه شومتان عملی شود.
زمستان میرود و رو سیاهی ذغال را بزودی تمام ایرانیان خواهند دید.

 
At February 24, 2010 5:20 PM , Anonymous Anonymous said...

چه ازادی داریم که کشورهای همسایه ندارند
الکل ممنوع/ رقص ممنوع/ حجاب اجباری/اخبار همه تحریف/انتقاد برابر است با محاربه/تجاوز در زندان/ماهواره ممنوع/روابط دختر و پسر ممنوع/موسیقی ممنوع/اواز خانم ها ممنوع/ مهمانی و حتا عروسی مختلط ممنوع/فیلمهای روز دنیا ممنوع یا با سانسور/راهپیمایی بی شعار ممنوع/الله اکبر ممنوع/اینترنت فیلتر/کنکور سهمیه/زبان مادری ممنوع/حمله به دانشگاه اشکال نداره/روزنامه تعطیل روزنامه نگار زندان/ همه می دانیم تا بی نهایت این لیست ادامه داره/ پس بیاید قبول کنیم از قرقیزستان و ترکمنستان و تاجیکستان و ... خیلی عقبتریم..

 
At February 25, 2010 12:40 AM , Anonymous محمود said...

با یک دل غمگین به جهان شادی نیست
تا یک ده ویران بود آبادی نیست
تا در همه‌ی جهان یکی زندان هست
در هیچ کجای عالم آزادی نیست

 
At February 25, 2010 12:57 AM , Anonymous Bijan said...

ارغوان!

این چه رازی ست که هر بار بهار،

با عزای دل ما می آید؟

که زمین هر سال، از خون پرستو ها رنگین است...

ششم اسفند است. خیابان های تهران پر ترافیک اما ساکت! آیا امسال هم نوروز می آید؟ دلم برای این مردمان می سوزد، بالاخص تهرانی ها. هر کدام را که می بینی، گویی بغضی گلویش را می فشارد. به تو نگاه می کند، و هیچ نمی گوید. لااقل راجع به دردش نجیبانه سکوت می کند.

http://physicalidea.blogfa.com/

 
At February 25, 2010 1:41 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ مردم عادی کوچه و بازار را اگر کنار بگزارید آنهاییکه مرد میدانند و اهل مبارزه و
آمدن بخیابانها تعداد طرفداران حکومت اسلامی با فاصله یک بصد از همه مخالفان جلوترست و اینرا
اگر نداشتند تا حالا ده ها بار سقوط کرده بودند این همان چیزی بود که شاه اصلا نداشت و مرحوم
بختیار فقط توانست امجدیه را پر بکند ودوامش هم بیش از یکماه نبود ...شما بعنوان یک ژورنالیست
میتوانید با درج عقاید سکولار تان اما حقایق جبهه مخالفتان را بدرستی مطرح کنید دادن امارهای
غیر حقیقی و غیر قابل باور در این سی ساله گرهی از این غامض نگشوده ... این حرف مفتیست که
در اذهان انداخته اند اگر روزی اجازه راه پیمایی برای مخالفان داده شود میلیونها !؟ شرکت میکنند
اولا آن جمع اضداد اگر اصلاح طلبان درونش نباشد اصلا تعدادشان به بیست هزار هم نمیرسد اگر
جنبش سبز بتنهایی بیاید تعدادش بتعداد محافظه کاران نخواهد چربید ...پس واقعیت امر همین
حکومت و دولت محافظه کارانست با نظارت کامل مخالفان انها یعنی اصلاح طلبان که بهترین خواهد
بود اگر نهضت ازادی و ملی مذهبی ها را هم در طیفش داشته باشد ...؟

 
At February 25, 2010 12:09 PM , Anonymous Anonymous said...

این را هم باید در نظر داشت که غریب به اتفاق این رتبه های ننگ آور در حوزه مسئولیت های دولت و در مجموع حکومت است و سهم ملت و یا لااقل قسمتی از آن که معترض و مخالف هستند زبانزد خبرگزاریها و مردم جهان شد و اعتراض شجاعانه آنان در خیلی از موارد ستایش انسان های آزادیخواه جهان را به همراه داشت.

 
At February 25, 2010 1:24 PM , Anonymous Anonymous said...

چیز عجیبی ست! استدلال های گوناگون و زمین را به آسمان دوختن و سعی در تلقین این ادعا که تعداد موافقان از مخالفان بیشتر است و توجیه جلوگیری گسترده از کاندیداتوری هرگونه از دگر اندیشان در هر انتخاباتی از طرف حکومت و حامیانش! از شنیدن نام همه پرسی هم که وحشت به وجودشان می افته. بلافاصله بعد از انتخابات خود اذعان کردند که آرای موسوی که در حال حاضر از دید حاکمیت در حد یک برانداز تلقی میشود در حدود 14 میلیون بوده! این اواخر یکی تو مجلس تعداد مخالفین رو 150 نفر برآورد کرده بود! هموطن بالایی زیاد هم بی انصافی نکرده و صحبت از بیست هزار میکنه! ولی اگر به همین منوال پیش بره بزودی منکر وجود کاندیدی بنام موسوی در انتخابات اخیر هم میشن

 
At February 25, 2010 7:50 PM , Anonymous Anonymous said...

‫اگر رهبری کارگزار خبرگان ملت است، و خبرگان کارگزاران و نمایندگان مردم، چرا به جای این که خبرگان برای کسب تکلیف و عرض گزارش به سراغ رهبر بروند، رهبری برای گزارش به ملت و کسب تکلیف به مجلس خبرگان نمی آید؟

 
At February 25, 2010 8:34 PM , Anonymous Anonymous said...

‫اینطوری که امروز مقام منظم رهبری فرمودند، ظاهرا اگر دشمنی برای نظام نباشد، نیازی به مشارکت مردم و آرای شان نیست! خدا بده برکت به این دشمنها که اگر نبودند معلوم نبود حکومت با این مردم چه میکرد!

 
At February 25, 2010 10:41 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز مردم ایارن به داشتن نویسندگان و شاعران بزرگ چون مریم خانم افتخار می کنند.
اگر اجازه داده می شد قطعا هزاران مریم خانم از درون جامعه سر بخواهند افراشت.
ولی نکته ای که باید بگویم این است آزادی بها دارد. بنابراین هربهایی برای آزادی بدهیم کم است.
بهنود عزیز دیشب مناظره ای بود بین دکتر نوبخت از یک سو و دکتر داوری از سوی دیگر و آقای دکتر یامین پور نیز مجری بود.
جای شما واقعا خالی بود. در فضای بسته کشور این جور بحثها واقعا غنیمت است. خدا پدر بی بی سی و صدای آمریکا را بیامرزد که باعث شده اند صدا و سیمای میلی ما را ترغیب به کاری بکند که اصولا ولی فقیه مایل به شنیدن آن نیت.
دیشب نوبخت می گفت توسعه علم است ولی دکتر داوری معتقد بود توسعه علم نیست.
نگاه کنید سطح دو طرف را یک طرف علمی سخن می راند و طرف دیگر اصلا علم را قبول ندارد.
داوری نشان داد که کاملا هم خط احمدی نژاد و مخالف برنامه و علم است ولی معلوم نیست که ایشان در کدام دانشگاه تحصیل کرده است.
خوشبختانه نوبخت در برابر دو متعصب خشک سر برنده از میدان بیرون آمد و یامین پور و داوری نشان دادند که کاملا با علم بیگانه هستند هرچند که واژه دکترای غربی را با خود یدک می کشند.
این دو نفر سرشکستگی دیگری برای طرفداران احمدی نژاد به بار آوردند و یقینا ریزش دیگری از این طیف را امروز شاهد خواهیم بود.
ارادتمند
طهماسبی

 
At February 26, 2010 2:38 AM , Anonymous Anonymous said...

کامنت گزار محترم لطفا مته بخشخاش مگزارید ٬ بارها نوشته ام و تکرار میکنم در ایران امروز
بخصوص در شهرهای بزرگ محافظه کاران سنتی و اصلاح طلبان درون نظام دو کفه ترازو هستند
که در بدترین شرایط باز ده میلیون رای میاورند چه ناطق نوری در مقابل اقای خاتمی که ۹ میلیون
رای داشت و چه اقای رفسنجانی در مقابل احمدی نژاد که با تمام تبلیغات منفی محافظه کاران داخلی
و براندازهای خارج و داخل باز ده میلیون رای اورد و همین اقای موسوی باز ۱۳ میلیون رای داشت
اما اشتباه شما اینجاست که مخالفان برانداز حکومت اسلامیدرا میخواهید بزور در جوف این ۱۴ میلیون
رای اصلاح طلبها بچپانید که کارتان از ریشه غلط است درست مثل الترا محافظه کاران دست راستی
که میخواهند ۴۰ در صد رای دهنده های مخالف را حذف کنند که غیر ممکن است

 
At February 26, 2010 8:49 AM , Anonymous Anonymous said...

پیشنهاد
از کامنت ناشناس آخری که اتفاقأ بیراه هم نمیگویند تقاضا دارم که حتی اگر اسم مستعار هم نمیخواهند بدهند یک اصطلاحی یا علامتی ارایه بدهند مثل هوشمند، بینا، جغد و یا حتی هویج.
این تأمل بیشتری را روی کامنت شما گارانتی میکند. کاش همه کسانیکه گاهأ در سایت استاد کامنت میگزارند به نوعی خود را با یک مشخصه معرفی کنند.

نظر
موافقم با اینکه انتخابات همیشه دو کفه ی ده میلیونی ثابت دارد و در کنار ایندو کفه، ده تا پانزده میلیون رای سیال که اغلب متمایل به اصلاحات بوده اند. ظاهرأ هیجانات رقابتی انتخابات ریاست جمهوری اخیر توانسته پنج تا ده میلیون رای اضافه بر معمول را به پای صندوقها بیاورد: قهر کرده های به هیجان آمده و محرومینی که امید بسته اند به آقای احمدی نژاد.

ضمنأ برای تبری جستن از بهتان پرانی بدبینانه تأکید دارم بر کلمه « ظاهرأ » در تحلیل بالا .

خیر پیش ، برزو

 
At February 27, 2010 12:06 AM , Blogger طرقه said...

شراب تلخ مي خواهم كه مردافكن بود زورش
كه تا يك دم بياسايم ز دنيا و شر و شورش...

تفعل يا تفال زدم.اين اومد.

 
At February 27, 2010 1:39 AM , Anonymous Anonymous said...

يكي ازدوستان نوشته بود كه معلوم نيست دكترداوري دركدام دانشگاه درس خوانده اند:
دكترداوري دردانشگاه تهران ليسانس مكانيك وفوق ليسانس سيالات گرفته اند درباره دكتري خبرندارم.
نكته جالب درمورد ايشان اين است كه درزمان رياست جمهوري آقاي خاتمي ايشان عضوشوراي مركزي انجمن اسلامي دانشگاه تهران بوده اند.بنده ازشاگردان ايشون دردرس مكانيك سيالات بودم درآن زمان ايشون ازطرفداران پروپاقرص اصلاحات بودند اما دوسال بعدازرياست جمهوري آقاي احمدي نژاد بعدازمدتي كه هيچ خبري ازشون نبود يك دفعه با هيبت جديد(ريش و لباس هاي خاص)ظاهرشدند به حمايت ازاحمدي نژاد. آنقدراين تحول براي ما كه ايشون را مي شناختيم عجيب بود مثل اين كه فردا شما ازخواب بيدارشويدوعليرضابهشتي رادرحال دفاع ازاحمدي نژاد ببيني
تا آخرداستان را ديگه خودتون بخونيد.
كمال

 
At February 27, 2010 3:22 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود چرا نمي نويسي؟! ايا نااميدي در تو هم رخنه كرده؟تبريز دكتر ع ر ن

 
At February 28, 2010 4:24 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود پیشنهاد جالبی برای جنبش سبز در زیر مطرح شده است لطفا شما هم سبزها را در اشاعه این پینشهاد یاری فرمایید
http://www.siya100.blogspot.com/

 
At February 28, 2010 1:44 PM , Anonymous Anonymous said...

دستمان دیگر می لرزد ، دلمان سرد است و نای رفتن نداریم. اصلا نمی دانیم جهت کجاست. جوهر قلم ها دیگر آبی نیست. قرمز است شبیه به خونابه. همه جا بساط خیمه شب بازی است با عروسک های زشت پنبه ای . که نه مثل آن نرم و لطیف که به تیزی نیزه ای می مانند. وگفتند گوسفندیم!ما هم مشغول چریدن در چراگاه ها و فقط مجبوریم از به زور علف خوردنمان لذت ببریم، البته علف هایی که سبز نیستندو سبز هم نخواهند شد. حتی علف های خودرو. سکوت و سکوت و سکوت . از این همه، گوشمان کر شده . کسی فریادی نمیزند. سکوت معلول ترس است. وترس علت.

با امید به فردا روز که فریاد زنیم و دانه علف بکاریم و جوانه ای صبح هنگام سر از خاک بر آورد .
جوانه ای خواهم زد.

پریا
جوانه گویا

 

Post a Comment

<< Home