Sunday, February 18, 2007

قلب تمام واقعیت ها

مقاله امروز روز را این جا بخوانید یا در دنباله همین مطلب

آقای علی اکبر جوانفکر را نمی شناسم و اين عجب نيست. بیش تر دولتمردان تازه را نمی شناسم اما زمانی که روزنامه ايران از ايشان به عنوان يک فرد باسابقه مطبوعاتی یاد می کند به عجب می افتم.

من به عنوان کسی که چهل و چند سال است در اين حرفه ام ، موثريان عالم مطبوعات را حتما می شناسم و دست کم اسمی از آنان شنيده ام، اما از آقای جوانفکر تا دفعه قبلی که افاضاتی درباره رسانه ها کرده بودند و ناگزير شدم توضيح بدهم نشانی نداشتم.

ايشان در خبر روز شنبه ايران به عنوان مشاور مطبوعاتی رييس جمهور معرفی شده است در حالی که دفعه قبل به عنوان مشاور امور رسانه ای رييس جمهور از وی نام برده شده بود و از همين رو در مقاله ای با دلیل نشان دادم که ايشان هيچ اطلاعی از آخرين رسانه همه گير که اينترنت باشد ندارد و درباره سایت ها و وب لاگ ها نظر می دهد، اينک به نظر می رسد آن نقيصه برطرف شده و ايشان تنها مشاور مطبوعاتی هستند.

مصاحبه مفصل روزنامه ايران با آقای جوانفکر جای ده ها نکته دارد که خود به حجمی بيش تر از همان مصاحبه مفصل نياز دارد و نيست. چند تا از مهم ترين ها را می گويم.

1- گفته اند "در ميان وسايل ارتباط جمعى، مطبوعات به عنوان عامل اصلى شكل دهنده افكار عمومى شناخته مى شوند. آنها به دلايل گوناگون از جمله ماندگار بودن و در هر لحظه و برهه از زمان دستياب بودن و همچنين قيمت ارزان و تنوع مطالب و محتوا، در سطح گسترده مى توانند بر افكار عمومى اثر بگذارند" اين سخن نادرست است و اثرگزارترين رسانه ها تلويزيون است و تازه بعدش راديو. اما ايشان در مقام تازه بايد چنين بگويد چرا که تلويزيون در انحصار حکومت است و بخش خصوصی که می توان به صلابه اش کشيد آن جا حضور ندارد. انتقاد از تلويزيون به علت آن که زير نظر رهبری است از مصاحبه های علنی مقامات برنمی آید به عهده تريبون های غير رسمی مانند همسر آقای الهام و يا روزنامه های وابسته سپرده شده است.

2- در بحث پيرامون روزنامه های حزبی، مشاور آقای احمدی نژاد مقدمه ای گفته است تا بگوید که يارانه های معمول دولتی به اين ها داده نخواهد شد. در اين مقدمه گفته است: "ارتجاع فكرى و عقب ماندگى ذهنى و رفتارى، از جمله آسيب هايى است كه بايد در مطبوعات ريشه يابى شود و مى توان انتظار داشت كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در اين زمينه دست به كار شده و..." نگفته پيداست که ارتجاع فکری و عقب ماندگی ذهنی و رفتاری [توهين هائی آشکار به روزنامه نگارانی که همفکر دولت نیستند] نگرانی و دلشمغولی دولتی نيست که به زحمت از چاه جمکران، دفن شهدا در میدان های شهر و دانشگاه ها و نقشه راه امام زمان دست برداشت و کارنامه ای مششع در اين زمينه دارد که با تذکر مراجع هم روبرو شده است.

3- آقای جوانفکر در نقد مطبوعات گفته است "اگر در يك جامعه فرصت هاى نابرابر به وجود آمد و عده اى خاص با بهره مندى از اين فرصت ها، به آلاف و الوفى رسيدند ، اگر فساد اخلاقى، مالى و ادارى، بساط گستراند و رانت خواران و ويژه خواران بر منابع عمومى چنگ انداختند و اگر يك اقليت اشرافى در جامعه سربرآورد و انواع گرفتارى هاى اخلاقى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى در جامعه رواج پيدا كرد، قبل از هر كس بايد به سراغ رسانه هاى ارتباط جمعى آن جامعه رفت و اصحاب آن را مورد سؤال قرار داد" فايده حرکت با چراغ های خاموش همين جاها پیدا می شود اگر آن سابقه ای که روزنامه کيهان برای مصاحبه شونده برشمرده مشخص و شفاف می شد که گویند در کدام رسانه ها سابقه داشته است آن وقت ما هم می پرسيديم که "شما کجای اين نقشه قرارداشتید" و همان قصه را می گفتیم که می گویند در کنگره بيستم حزب کمونیسم اتحاد جماهير شوروی پيش آمد وقتی که خروشچف به شدت از دوران استالين و اختناق حاکم بر آن انتقاد کرد. در سکوتی کوتاه صدائی در تالار پیچید که گفت خودت کجا بودی. خروشچف با خونسردی گفت کی بود سئوال کرد. کسی جواب نداد. دوباره پرسید. کسی از ترس جواب نداد و جانشين استالين گفت در همان جا که الان تو هستی.
مطبوعات هم اگر بدان کارها که می فرمایند دست نزدند برای آن که وزارت اطلاعات جناب فلاحيان و قوه قضاييه جناب يزدی و دادگاه مطبوعات نمی گذاشتند. اما مشکل ايشان اين نیست که نمی داند چرا مطبوعات گرفتاری های اخلاقی و سیاسی جامعه را افشا نکردند. اتفاقا مشکلشان اين است که چرا امروز گاهی چنين می کنند. او به عنوان نقد مطبوعات دارد به صحرای کربلای می زند و مشکل سياسی دولت را باز می گوید که مثلا همه دولت های گذشته باسط الید نیست و بالاسری دارد.

4- در بحث پیرامون مطبوعات بعد از دو خرداد سخنانی مفصل گفته اند که هر چه گشتم تا به انصاف نکته ای از آن استخراج کنم که پرتوئی از حقيقتی در آن اشکار باشد مشاهده نشد، مفصل است و قابل نقل نیست اما انتهایش به اين جا می رسد که از آن دوران پسروی هائی شروع شد و"... اين پسروى همچنان گريبان روزنامه هاى به جاى مانده از آن دوران را كه عمدتاً نمايندگى احزاب سياسى را بر عهده دارند ، چسبيده است به نحوى كه امروز تعداد زيادى روزنامه با شمارگان محدود در كشور وجود دارند و وجه مشترك آنها نيز پائين بودن كيفيت و محتوا است و به همين دليل با استقبال مردم نيز مواجه نشده اند ".اظهار نظرهای حرفه ای و برشمردن علت کمی شمارگان مطبوعات را می توان به بی اطلاعی گوینده که هيچ از اين حرفه نمی داند بخشید اما جای پرسش های ساده ای باقی است. اگر اين مطبوعات چنانند که می گوئید و مردم هم به آن ها رغبتی ندارند پس نگرانی شما از چيست. چرا به اين هزينه سنگين و بی آبروئی وسيع هيات نظارت زير نفوذ وزارت ارشاد روزنامه ها را تعطيل می کند. با اين همه کمک های زير و روی ميز که به روزنامه های هوادار دولت می شود چرا رونق ندارند.
5- به زبان ديگر مشکل مشاور و انتقادهای شدیدش به اهل مطبوعات [به تندترين زبان ها، زبانی که متعلق به جوامع ديکتاتوری است ورنه در جوامع کمی مردم سالار هم کسی بدون دليل در پشت میز دولت جرات ندارد که اهل رسانه چینین بگوید. اما باکی نیست چون گوینده خود چند خط پائین تر مساله را باز می کند و می گوید " بديهى است رسانه هايى كه اطلاع رسانى شفاف، نقادى عالمانه و تنوير افكار عمومى بر مبناى تعهد و وفادارى به آرمان هاى اسلامى و ملى و عدم وابستگى حزبى و گروهى را در دستور كار خود قرار داده اند، از حمايت ها و كمك هاى مالى دولت برخوردار خواهند بود" صفات برشمرده وزن شعر است و تعارف. معنایش این است که مطبوعاتی که انتقاد کنند و وظایف دولت را یادآور شوند چون ما بر سر چاه نفت نشسته ایم و شير چاه دست ماست، هیچ نوع یارانه ای به آن ها تعلق نمی گيرد" حالا شما اصلا بپرسید چرا. چرا اين همه آقای مشاور از دست مطبوعات ناراحت است. دیگر چه کنند روزنامه ها که نگاه متفقد ايشان نثارشان شود. پاسخ در انتخابات اخيرست. دولتمردان به زبان بی زبانی می گویند اين چه نتيجه ای است که از انتخابات شوراها و میاندوره ای مجلس و خبرگان به دست آمد. و نتيجه می گيرند که فقط و فقط مطبوعات باعث اين شکست عجيب به هواداران دولت شدند که تصور می کردند همه کرسی ها را درو خواهند کرد. از قضا اين تصور که مطبوعات باعث شکست شدند بعد از انتخابات مجلس ششم هم بر جناح راست حاکم شد و از همان موقع هم سرکوب مطبوعات و دستگيری روزنامه نگاران و تبديل ايران به بزرگ ترين زندان روزنامه نگاران آغاز شد. دولت احمدی نژاد هم اگر بتواند بدش نمی آید که چنان کند. از ترم هایش مانند "پايگاه دشمن" چند باری استفاده شده است.
6- در مغازله مصاحبه گونه که پيداست سئوال و جواب ها توسط يک منبع تهيه شده با اين تاکيد که "شما سال ها در فضاى رسانه اى كشور حضور فعال داشته ايد و اصحاب رسانه ها بر سوابق و تجربه رسانه اى شما صحه مى گذارند ... آيا رويكرد مطبوعاتى ريشه در حزبى نبودن دولت نهم ندارد؟" کبری اين سئوال به همان اندازه صغرايش اشکال دارد، دولت نهم همان اندازه حزبی نیست که مصاحبه شنونده سال ها سابقه رسانه ای ندارد. از اولی می گذرم اما دومی در حالت سئوال گفته می شود و بعد از اين که آقای جوانفکر تائيدش می کند باز سئوال کننده [کذا] وارد می شود و می پرسد " آقاى خاتمى، رئيس جمهورى سابق، در حالى مديريت اجرايى كشور را براى مدت ۸ سال برعهده داشت كه يك جبهه نيرومند رسانه اى، او را مورد حمايت و پشتيبانى قرار داده بود" .

یعنی از نظر اين یک نفر [سئوال کننده و پاسخگو] آقای خاتمی با حمايت احزاب به روی کار آمد در حالی که احمدی نژاد اصلا حزبی نبود. بعد آقای خاتمی را يک گروه رسانه ها حمايت کردند هم قبل و هم بعد از رياست جمهوری و آقای احمدی نژاد هم قبل و هم بعد از اين موقعيت برخوردار نیست. در حالی که نياز به گفتن ندارد که واقعيت کاملا برعکس است. آقای خاتمی زمانی که دوم خرداد شد از آن رو اصلا رای گرفت که مظلوم و بی کس و اصلا حزب و گروهی وجود نداشت که از وی حمایت کند. جناح راست قوی بود و کارگزاران را که از دلش بيرون آمده بود به جرم ناخلفی زده بود لت و پار کرده بود. دبیرکلش را داشت به محاکمه می کشيد. همشهری و سلام دو روزنامه ای بودند که از آقای خاتمی حمايت داشتند اما همشهری نهيب شنيد و جز در مورد يک ضميمه هيچ کاری در دوران انتخابات به نفع نامزد مطلوبش نتوانست بکند. سلام هم که همه می دانند با چه محدودیت ها و مصيبتی منتشر می شد. اما در مقابل تمام نامزد جناح راست. روزنامه های با پول بيت المال فربه شده، امامان جمعه که برای اول بار به همين منظور اجازه تعيين مصداق برای نامزد اصلح پيدا کرده بودند، جامعه روحانيت مبارز، جامعه مدرسين حوزه علميه قم با تمام امکاناتشان و هم حمايت های ضمنی مقام رهبری پشت سرشان بود. فقط کافی است به تیتر بزرگ روزنامه ابرار روز دوم خرداد سال 76 نگاه کنید که از قول آقای مهدوی کنی نوشته است که رهبر نظر به آقای ناطق دارند. حالا رسالت و کيهان و ديگر روزنامه ها بماند. کافی است به روزنامه های آن روزها نگاه کنید فهرست احزاب و نهادها و جمعيت های هوادار آقای ناطق را رصد کنید و ببنيد در مقابلش چه دارد از اين قبيل. اما آقای خاتمی حزب و گروه و جمعيت نداشت اما اعلاميه حمايت هنرمندان صاحب نام را که تا آن زمان اکثرشان در هيچ انتخاباتی شرکت نکرده بودند، داشت. همان اعلاميه ای که با عتاب وزير ارشاد آقای مصطفی ميرسلیم روبرو شد که به هنرمندان نوشت و گفت لگد به بخت خود نزنيد، از کسی که انتخاب نمی شود حمايت نکنید که بعدا از حمايت های رييس منتخب محروم بمانید. اما بله درست است که بعد از تاسيس دولت خاتمی حزب جبهه مشارکت درست شد و صدها نهاد حزبی و جمعيت غيردولتی که بعضی از آن ها اصلاح طلب بودند و برخی نه. روزنامه ها آزاد شدند و ده ها روزنامه درست و توقیف شد. اما نکته نادرست دیگر اين که وانمود می کنند دولت اصلاحات را روزنامه ها انتقاد نمی کردند. اصلا بايدشان گفت قبل از دولت خاتمی نشان بدهید که رسانه ها [از سال شصت به بعد] از رييس دولت انتقاد کرده باشند. اصلا مطبوعه ای بوده باشد. پس این دو غلط.

اما می رسيم به دولت مظلوم احمدی نژاد. ايشان یک قلم تا تکليف سیصد ميلیارد تومان بی سند شهرداری دوران آقای شهرداریشان روشن نشود دست کم متهم هستند که از بودجه تحت نظر آقای رحيم مشائی در راه انتخابات رياست جمهوری استفاده کرده اند. برخلاف ادعاهای اين روزها حزب اصل کاری [همان عمليات پيچيده مورد نظر سردار ذوالقدر] پشت سرش بود. اطلاعيه ها شبنامه ها و ابلاغیه های نمايندگی ولی فقيه در بسيج و سپاه پاسداران وجود دارد. درست است که جناح راست اجماعش بر احمدی نژاد نبود. اما اين جناح بهتر که نبود چون در هشت انتخابات گذشته به هر کس بوسه زده در انتخابات باخته. اما چنان نیست که آبادگران و ايثارگران و به قول آقای حدادعادل، اتحاد مسجد و بسيج [ که خلاصه اش می شود حدود هشت جمع و نهاد قوی] اما انصاف بايد داد که یک بخش حرف دولتمردان جدید درست است. اين ها بعد از رياست جمهوری که تاکيدش را بر گسترش احزاب به قصد توسعه سیاسی گذاشت، حزبی درست نکرد و همان احزابی هم که ساخته شده بودند تا او را به رياست برسانند. يا بهتر بگوئیم مانع رياست ديگران شوند، در يک سال و نيم گذشته پریشان شده و با قهر و غضب رييس جمهور از کرده پشیمان شده اند. نگاه کنید به ائتلاف جدید شورای شهر تهران که برکشنده احمدی نژاد بودند. و تنها کوششی که برای دولت در حزب سازی ثبت شده همان است که در انتخابات اخیر شکست مفتضحانه خورد و جا داد که دولت اين یکی را هم تکذيب کند.

7- "اين مشكل [مقصود وجود مطبوعاتی است که با وحشت انتقادی می کنند] به خودى خود قابل حل نيست، زيرا احزاب و گروه هاى سياسى همواره در تلاش هستند تا از رسانه هاى ارتباط جمعى به عنوان ابزارى مؤثر در جهت منافع حزبى و جناحى استفاده كنند و متأسفانه امروز بيش از هر زمان ديگرى شاهد چنين گرايشى در تشكل هاى سياسى هستيم. حل اين مشكل مستلزم يك سلسله اقدام هاى متوالى و شكل گيرى اراده اى جمعى است…" به معنای ديگر صدا و سيما که در کنترل است و تازگی با شل کردن کیسه درآمد نفت بيش تر هم به راه می آید [ اما یادتان باشد که اگر شهرداری تهران و هر نهاد دیگری چنین کاری بکند خلاف قانون است ها]، اینترنت که دستور داده شده فیلتر شود، حتی برای ام اس ام هم آئین نامه نوشته شده فقط می ماند مطبوعات که برای بستن زبان و قلمش مشاور می فرمايد "مستلزم يک سلسله اقدام های متوالی و..."
8- در آخر مصاحبه مفصل و به راستی خسته کننده که مشاور محترم به دلیل بی خبری از حرفه رسانه ای از طول آن نمی کاهد و بهترین مذرک به دست می آید که اهل چنین کاری نیست مشاور به صحرای کربلا می زند که " در مسأله انرژى هسته اى، دولت موظف به پيروى از اراده و خواست ملت و حركت در چارچوب تعيين شده از سوى رهبر حكيم و فرزانه انقلاب است و مى بينيد كه دولت نهم نيز در همين مسير حركت كرده و موفقيت هاى به دست آمده نيز مرهون همين رويكرد اصولى است. بنابراين، تلاش براى ديكته كردن برخى نظرات به دولت، خارج از چارچوب هاى قانونى، اساساً بى معنا بوده و طبيعى است كه دولت و رئيس جمهور، تحت تأثير فضاسازى هاى تبليغاتى قرار نخواهند گرفت و از مسير درستى كه در پيش گرفته اند، بازنخواهند گشت." اين سخن را وقتی مانند بقیه بخش های اين مصاحبه بگشائی پوچ است و چیزی در آن نیست. اول آن که نه در دولت آقای خاتمی و نه در دولت فعلی دولت موظف به کاری در پرونده هسته ای نبود که اگر بود مسوول مذاکرات آقای حسن روحانی و امروز علی لاريجانی [هر دو نماينده رهبری در شورای عالی امنيت ملی] نبودند. دیگر کسی نيست که نداند شورای عالی امنيت ملی [که امور پرونده هسته ای آن جا می گذرد] گرچه رياستش با رييس جمهورست اما نهادی زير نظر رييس جمهور نيست که مانند استانداران بگوید گوششان را می کشم. نه تنها گوش علی لاريجانی را نمی تواند کشيد که حتی مانع از رابطه دبيرخانه شورا با دولت هم نمی تواند شد. و باز همان ها که اين می دانند در عين حال واقفند که اگر موفقيتی در یک سال و نیم اخير [برخلاف نظر آقای جوانفکر] به دست نيامده به خاطر حرکات و سخنان آقای احمدی نژادست که در همين کنفرانس مونیح گفته شد او و لاريجانی انگار از دو کشورند. قسمت آخر گفته های مشاور [ که به نظر می رسد از کاليبر سمت و ميز وی هم بزرگ ترست] یا می تواند مربوط به تحرک های تازه دکتر ولايتی مشاور بين رهبر باشد و يا به گفته های آقای لاريجانی که نرم تر از همیشه می کوشد تا جلو تصويب قطعنامه بعدی را در شورای امنيت بگیرد. ورنه سخنان آقای هاشمی در اين موارد همیشگی بوده و به شرحی که مفصل تر از موضوع اين برنامه است دور زدن آن در توان احمدی نژاد کنونی به بعد نیست. چرا.

واقعيت اين است و اين واقعيت را نه آن که مشارست در می يابد و نه اين مشیر. اگر آقای احمدی نژاد توانسته بود آن چه را که بی هوای او در دامنش افتاد حفظ کند، که اين کار جز با متانت، جذب تکنوکرات های کشور، کمتر از حذف دم زدن و بيشتر در صدد جذب بودن، و تنش زدائی از روابط خارجی ممکن نبود [ اين آخری به یک دليل کاملا قانع کننده. بدون تنش زدائی از روابط خارجی، آن لقمه ای که وعده داده شد به دهان محرومان نمی رود و تنها کاری که برای دولت مانده و می ماند توزیع فقرست که شروع شده است] در آن صورت بله ممکن بود مردم را پشت خود گذاشتن و در صدد تغيير سنت های مانده از دهه اول برآمدن. یکی اش هم کاستن از قدرت کسی مانند هاشمی رفسنجانی.
اما اين ها هيچ کدام نشد. نزديک دو سال به از بين رفتن فرصت ها گذشت. حاميان بلند پایه به وحشت دچار شدند ناگزير سوت های هشدار به صدا در آمد. نظام بعد از نزديک سی سال صاحبانی دارد که جرات نمی کنند سرنوشتشان را مانند توپ فوتبال به دست هم کم خردی بسپارند برای روپائی و تمرين. چنين است که اين قدرت ها به دلخواه وی به خانه نمی روند بلکه تنها در اثر موفقيتدولت است که بيکار می نشینند.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At February 18, 2007 7:28 PM , Blogger ayyar said...

سلام
از ساير دوستان قديم نشاني نيست.نكته بين، سحر، ياشار،ميرزابنويس(خودم!) ياهست من نديدم.پست هاي اول را هنوز نخوانده ام يكي دو بار خواستم چيزي بنويسم سيستم نگذاشت ولي خلاصه بگويم كه حروف ريز جديد هم چشم را مي آزارد هم نويسنده فراموش مي كند كه چقدر دارد مي نويسد حاجت به تذكار روزهاي اول وبلاگ نويسي مي افتد كه در اينترنت خلاصه تر بايد نوشت.
تا بعد

 
At February 19, 2007 8:35 AM , Blogger morteza said...

اتلاف منابع انسانی که کابینه احمدی نژاد بارزترین تجلی آن در صد ساله اخیر ایران است، به نظرم بدترین ارمغان انتخاباتی بود که متاسفانه نتیجه‌اش بی کم و کاست همانی شد که اهل خرد و متانت تذکر و هشدار می دانند. راستی را، هیچ وجه مثبتی در دولت آقای احمدی نژاد می توان یافت؟ درهر چه قضا و بلا بر سر این ملت در طول تاریخش رفته است،(ازفاجعه جنگ گرفته تا واقعه 13 آبان58، انقلاب 57، کودتای 28 مردادو...) گوشه‌ای هر چند اندک روشن و مثبت وجود داشته است.اما انتخاب دولت فعلی را من به مزاحی که بیراه به واقعیت هم نیست با حمله مغول به ایران برابر می کنم!!!هادی

 
At February 19, 2007 4:36 PM , Blogger ايماگر said...

سلام
مطالب اول را خواندم چيزي دستگيرم نشد كه دليل اين تغيير جا چه بوده.يكي ديگر از خواص جاي جديد اين است كه نشاني از فرد نظردهنده نميگذارد تا اگر كسي خواست جواب بدهد بتواند.مگر در بلاگر باشد يا من بلد نيستم!كامنت اول اين پست راكه با نام عيّار نوشتم اينطور القا ميكرد كه من ميرزابنويسم كه پرواضح است اينطور نيست نبايد«خودم»رادر پرانتز ميگذاشتم.پس اسمم راتصحيح كردم تا نويسنده وبلاگ ايمايان مشخص باشد.شما البته واردتريد ولي نمي شود از قالبي مانند وبلاگ يك ليوان چاي داغ استفاده كنيد:http://chaay.ghoddusi.com/هم فونت مناسبي دارد هم نظر دادن آسان است.حيف از محتواي خوبي كه در ظرف نامناسبي گذاشته شود.
تابعد

 

Post a Comment

<< Home