Sunday, January 11, 2009

فغان ز جغد جنگ و مرغواي آن



این مقاله امروز روزنامه اعتماداست.

برايم نوشته است که در اين روزها رفته به مزرعه پدري، دور از دود و صدا و تکنولوژي. نوشته است جايت خالي. نوشتم کاش همه مان بازمي گشتيم به دوراني که کشاورز بوديم و دشمني هامان در سهم آب و سهم بذر خلاصه مي شد و دوستي هامان در حد اشتراک قنات، وصلت فرزندان. مي دانم آرزوي محال است.

چنان به تلويزيون و برق و موبايل و شوفاژ و وان خو کرده ايم که بي اينان زندگي برايمان محال است. اما کاش ايلياتي مردماني بوديم که زندگي بر دوشي، باعث مي شد زمين را خانه خود و آسمان را پدرمان بگيريم، چشمه را خواهر مهربان خود بدانيم. و آب را گل نکنيم.

برايش نوشتم دور شدن از روستا و مزرعه، آن جا که چشم انداز گسترده دارد و هر صبح که چشم باز کني آسمان و پيرامونت به شکل ها و رنگ هاست گونه گون، حاصلش جمع شدن در شهرهايي بود که اول کار امن و جمع داشت و همين امن طلبي دام راه پدران مان شد که روستا واگذارند و شهري شوند. اما در شهر هميشه در منظرت ديوار است و ديوار جدايي است. و آسمان هر کجا آري همين رنگ است.

دزموند موريس در کتاب باغ وحش انساني، شهر را براي آدميان همچون قفس ديده بود براي جانوران. که در اين هر دو آزادي را مي گيرند و امنيت مي دهند. اما بشر در قفس خود نيز به کشتن پرداخت و جنگ گرفت، ويراني و مرگ آورد، دشمني افزود و چنان کرد که امروز در غزه هست و در سراسر آفريقا. و در آن ديگر بخش ها هم که جنگ نيست، تيز کردن شمشير هست و تدارک جنگ هايي که بر بمب و اينترنت و ماهواره سوار است، و صد صد مي برد. و جنگي نابرابر است، چشم در چشم، بيل در بيل، و نيزه در نيزه نيست که بتوان خون بس داد. حالا جنگ هايي است که با فشار تکمه يي، از دور صاعقه يي مي رسد چشم بسته و مدرسه بر سر جگرگوشگان خراب.

و باز اين را هم نوشتم که شايد بتوان جنگ را، به اين اعتبار که همزاد بشر است و به اين بهانه که ريشه در تفاوت ها و خودخواهي ديرينه دارد، ناگزير ديد و از ناگزيري اش پذيرفت. اما چه بايد کرد که چون مرغواي جنگ درمي افتد کساني هستند هميشه و همواره، که چشم و دل بسته با جنگ اند. بي آنکه در ميدان باشند مي کشند، و بر سر طالبان صلح همان مي آورند که در دو جنگ جهاني آلمانی هاي گاه روشنفکر بر سر هرمان هسه آوردند. مرد که سرانجامش به آسايشگاه هاي رواني کشيد، جنگ را نمي خواست حتي وقتي هموطنانش به آن نام هاي مقدس داده بودند و بهانه اش وطن بود.

اما براي آن دوست ننوشتم که به هر جا - روستا، مزرعه، دشت و کوه، دور و نزديک - مي روي يکي را همراه ببر. و آن همدمي است که در بي خبري هم دنياي آدمي را به تلاطم مي آورد و دنياي تازه يي خلق مي کند. و در آن دنياي تازه آدمي را تنها نمي گذارد. مقصودم به کتاب است.

آزموده ام. روزگاري در جايي تنگ يک نسخه از کتاب زندگينامه گرامشي، فيض روح القدس بود که مدد فرمود. يک بار هم در همين روزهاي بیزار از غزه و جنگ و آدم سوزي اش، گورزاد قصه هاي کوتاه هسه چنين کرد. و اين را از لطف ترجمه هاي لطيف سروش حبيبي دارم

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At January 11, 2009 5:55 PM , Anonymous برزگر said...

ای جان من ای جان
سرحال بوده ای ها. هر وقت با فرصت و از دل می نویسی. فرقی هم نمی کند درباره چه چیزی بنویسی آن وقت است که قلمت سوزی پیدا می کند و زیبائی که به چشم خناسان نمی آید. ... چه داند قیمت نقل و نبات این را برای [...] نوشتم که نوشته بود بهنود نثرش شلخته است و جه مزخرفاتی . بگذریم من که بعد مدت ها کیف کردم . من از همان کلاس ها می آیم و هنوز نگاه داشته ام چیزهائی را که کنار ورقه ام نوشته ای . یادگار خوبی است کاش مانده بودی . نه خوب شدی نماندی. دیگر طاقت نداشتیم.
م. بزرگر

 
At January 11, 2009 8:38 PM , Anonymous Anonymous said...

روستایی می گفت شهر دو عیب دارد. لهجه بد و دوری از آبادی . آبادی به معنای آب روان ، پای سپیدار ، بوی دلدار ، آلونک های بی دیوار و یار و نگار . مادامیکه سوداگران زر و زور و تزویر قادرند بر موج احساسات و عدم آگاهی توده سوار شوند ، از بغل گاو خواهند برید و در روی همین پاشنه غلط خواهد چرخید .

 
At January 12, 2009 2:11 AM , Anonymous Anonymous said...

هرچه بگندد نمکش میزنند
وای بروزی که بگندد نمک

جناب بهنود ٬ در مقابل صد ها جت جنگنده و هزاران تانک مدرن و نفر بر های
ضد گلوله ارتش اسراییل چند صد تفنگ بدوش فلسطینی و یک میلیون مردم
فقیر محاصره شده و اسیر بی برقی و بی آبی و ....بی غذایی و این کشتار
وحشتناک !؟ انتظار دارید که این نصفه خبر هم بدنیا نرسد !؟

آقا جان همینکه در آمریکا اصلا خبری در رسانه ها منتشر نشده خودش یک
پیام آشکار بقدرت سیطره یهودیان بر مطبوعات در امریکاست

تازه وای اگر یک کودک و زن اسراییلی دچار این موشکهای بیهدف میشد
انوقت ....چه عرض کنم بهنود عزیز دایم بدنبال تطهیر مطبوعات ازاد
در غربی ولی ته دلت میدانی که چنین نیست

 
At January 12, 2009 2:14 AM , Anonymous Anonymous said...

بی جهت نیست که همه میگن بهنود.

امید

 
At January 12, 2009 3:19 AM , Anonymous بیسواد said...

کامنت دوستی را که نوشته ته دلت می دانی که چنین نیست، واقعا واقعا مرا به حیرت و تاثر انداخت و شاید قطره اشکی هم ریختم. از نویسنده متشکرم که یادآوری کرد. به شما خوانندگان این سایت توجه می دهم ببینید وقتی کسی که چنین راحت و خوب می نویسد برعکس من که جانم در می آید که دو کلمه بنویسم، این قدر تعصب دارد که حاضر نیست بپذیرد مظلومیت فلسطینی ها عالم را گرفته است. و آن قدر تحت تاثیر تبلیغات نظام است که می گوید اصلا صحبت از مطبوعات غربی و بی طرفی اش نکنید. و آن قدر مطمئن است که به آقای بهنود می گوید خودت ته دلت می دانی... وای به حال توده عوام.
جای گریه ندارد. ؟ سئوال می کنم از شما آقای بهنود. از شما اهل فضل گریه ندارد؟

 
At January 12, 2009 4:09 AM , Anonymous Anonymous said...

با نویسنده هر چه بگندد نمکش می زنن هستم.
عزیزم تو که همه مطبوعات آمریکا را در سیطره یهودی ها می بینی اهل حقیقت نیستی. پس واترگیت، گوانتانامو، زندان ابوغریب، روابط جنسی کلینتون، افشای دروغ های کاغ سفید و انگلیس در توجیه حمله به عراق، جاسوسی اسراییل در آمریکا، حمله گسترده به دولت آمریکا در رابطه با ویتنام و هزاران مطلب دیگر از این دست را چه رسانه ای منتشر کرد؟ شما مگر این روزها سی ان ان ، فاکس نیوز و روزنامه های معتبر آمریکا را نگاه نمی کنید(ممکنه که نه به خاطر زبان) ؟
اگر اینطور باشه که تو میگی پس همین اینترنتی که تو تئوری توطئه را منتقل می کنی نیز در دست یهودی هاست؟ مطمئن باشید سیمای ما برای تحریک عوام صحنه های فجیح را نشان می دهد وگرنه در کشورمان بدتر از جنایات اسراییل رخ داده است و حتما مثله شدن کشیش های مسیحی در اوائل دهه 70 ، فروهرها و صدها انسان بیگناه دیگر را شنیده اید. آیا تا کنون این جنازه های مثله شده را سیمای لاریجانی و یا ضرغامی نشان داده اند؟
آیا کسی می داند گورهای دستجمعی زندانیان سیاسی سال 67 که برادر من نیز از جمله آنها بود در کجای ایران است؟ آیا کسی از گور پیروز دوانی خبر دارد؟ آیا داغ از دست رفتن عزیزی را دیده ای و ندانی گورش کجاست؟ بلی مطبوعات آمریکا در دست یهودی ها و مطبوعات و سیمای ایران در دست آخوندهاست. تو می دانی زندانیان سیاسی که در سال 67 کشته شدندچندین برابر فلسطینی های این چند هفته بودند آیا تا کنون احوالی از خانواده هایشان گرفته ای؟
مجید -شیراز

 
At January 12, 2009 5:26 AM , Anonymous نيكزاد كمانگير said...

اين ستيزه گري ذاتي است. هميشه همين بوده . حرص بشر را پاياني نيست و امثال هرمان هسه چوب دو سر نجس خواهند بود و بس.
درضمن ايكاش خيال خودتان را راحت مي كرديد و اين كامنت داني را مي بستيد!آدم ياد تلفن هايي مي افتد كه شب ها مردم داخل يا خارج نشين به برنامه تلويزيوني صداي آمريكا يا رسانه هاي مشابه مي زنند. مشتي شعار و مرده باد و زنده باد. نفر بعدي مي خواهد به نفر قبلي جواب دهد.نفر بعدتر به هردوي آنها و اين باز ي همينطور ادامه پيدا مي كند. يكي دائم و بي جهت مدح شما را مي كند .يكي ديگر مي آيد هم به شما توهين مي كند و هم به دوستداران قلمتان تا مثلا حال آن ديگري را كه تمجيدتان كرده بود بگيرد.و در اين هياهو آنچه كه مغفول مي ماند خود نوشته شماست.چرا مثل هوشنگ گلمكاني عمل نمي كنيد كه خودش را از اين حاشيه پردازي راحت كرده و امكان كامنت را حذف كرده. هرچند كه اين موضوع مساله ديگراي را فاش مي كند و آن اين است كه وقتي جماعت بهنود خوان و بهنود شناس ما اين ها باشند واي به حال بقيه.

 
At January 12, 2009 6:27 AM , Anonymous Anonymous said...

یادم وقتی 14 یا 15 سالم بود یه برنامه سیاسی بود مثل رویداهای هفته و از این جیزها،که این آفای بهنود مجریش بود و با شور فراوان کمپ دیوید و اینارو توضیح میداد!حالا چی شده که فلسطین و اینا خوب شده؟
آدم خوبه رو راست باشه هم با تاریخ هم با خودش
سپیدوسیاه و آیندگان وخانه عنکبوت و....دوم خرداد و...bbcخدا بخیر کنه

 
At January 12, 2009 9:07 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای کمانگیر در شان بهنود نیست پاسخ افرادی را بدهد که آگاهی ندارند. شما نگران کامنت گذاران نباشید بالاخره روزی میشه که ما هم چگونه کامنت گذاری را یاد بگیریم.
اینها همان نوشتن دیکته است که همه تمرین می کنیم.
شایانفر

 
At January 12, 2009 9:55 AM , Anonymous Anonymous said...

jenab behnude -kheili kheili- aziz, chera Nezhat be oun sarnevesht dochar shod???

 
At January 12, 2009 2:16 PM , Anonymous behzad jj said...

با درود
کاش پرنده بودم
با شادمانی پر میگشودم
می رفتم از شهر به روستایی
آنجا که دارد آب و هوایی
--- یادش خوش ---

مطلب شما منو بی اختیار بیشتر به این شعر دوره اول دبستان انداخت
----
چند وقت پیش یکی به این شبکه های ماهواره ای زنگ زد و گفت: چرا شما دارید آهنگهای شاد می گزارید مگر نمی بینید در غزه جنگ است ؟ مجری برنامه که آقای قاسم گلی بود گفت : دوست عزیز همش که نمیشه عزا و غزه وظیفه ما شاد کردن دل مردمه.
واقعا هم همین باید باشه
چرا همه مسائل باهم قاطی میکنیم اونور دنیا جنگ ما باید بزنیم تو سرمون؟ که جز ضرر هیچ ارتباطی هم با ما نداره ! ما هنوز تاوان جنگ 8 ساله خودمون ندادیم !
ایران سربلند ایرانی سرفراز

 
At January 13, 2009 12:15 AM , Anonymous Anonymous said...

آنهاییکه مخالف موسیقی و شادی در زندگی هستند جا دارد یک بار هم شده فیلم تایتانیک را ببینند. تا متوجه شوند در اوج نا امیدی گروه موسیقی برای شادی و آرامش مردم می نواختند.
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری.
شایانفر

 
At January 13, 2009 1:40 AM , Anonymous محمود said...

درود بهنود جان

هیچ چیز بدتر از این نیست که عزیزان در قالب موضوع نظر ننویسند و به حاشیه بروند!! البته من به دیدگاه آن‌ها مادامی‌که نظرشان منتشر می‌شود احترام باید بگذارم... اما کیست که نداند شما دل‌تان از این‌همه کشتن و بردن و غارت و یغما گرفته! دل‌تان از این‌همه بی‌رویاها که یک بند شعر از بر نیستند گرفته... راستی چه رازی‌ست که بشر، بشر را تکه‌پاره می‌کند؟

شاد زی

 
At January 13, 2009 2:58 AM , Anonymous Anonymous said...

قصد آزار دلی را نداشتم بلکه نظری داشتم که نوشتم ٬ ضمنا بنده هم سن و سال
جناب بهنودم و از بخت بد نصف عمرم را در غرب ستمگر !! هدر داده ام و هنوز
اجازه ورود بخاک عزیز ایران را ندارم ...اما در باب این غرب و آزادی مطبوعاتش
متاسفانه دیگیست که برای مردم جهان دوم و سومی نمیجوشد پس بهتر است بقول
عوام سر سگ توش بجوشد ( بیچاره سگ این حیوان با وفا ) بله جوان آتشین مزاج عزیز
نیکسون از طرف ماشین حزب دمکرات و مطبوعات لیبرال زیر مهمیز رفت وگرنه
تا دم استعفا همچنان جمهوری خواهان و مطبوعات راستگرا حمایتش کردند و امروز
هم میکنند این چه ربطی حق و حقوق مردم ایران و فلسطین و ویتنام دارد!؟
تا حالا خوانده اید و یا شنیده اید که در باب مسائل مردم غیر امریکایی یک رسانه
و نشریه پر نام امریکایی خطی مخالف دولت آمریکا بگیرد !؟
مثلا دولت آمریکا بگوید حزب الله لبنان تروریست است و سی ان ان بگوید
نخیر تروریست نیست !؟ یا نیو یورک تایمز بنویسد که نیست !؟

اما همین دو بخاطر جناح بندی داخلی پدر بوش و چنی را بخاطر نیافتن سلاح های
کشتار جمعی در عراق در در آوردند چرا که حزب دمکرات از ان استفاده شدید
تبلیغاتی کرد و هم شد هم سنا را برد هم ریاست جمهوری را هم کنگره امریکا را٬ پس اشتباه
نکنید که این ازادی و دمکراسی راست کار خودشان است وگرنه برای مخالف
آمریکا چه دشمن های دیرینه اشان مثل کوبا و کره شمالی و ایران امروز و یا
چین و روس دیروز همه امریکا متحدند ...فرانسه و آلمان بخاطر مخالفت با
جنگ عراق زیر سیل اعتراضات دولت و مطبوعات امریکا رفت حتی دمکراتهای
مخالف جنگ عراق هم با اندو کشور بد زبانی کردند...؟

برنارد شاو گفت اگر انگلیسی ها که بتحمل مخالفان و دمکراسی شهره هستند را
خواستید آزمایش کنید از کاتولیک ها ایرلند شمالی بگوئید تا درجه خشم
و کینه نا تحملیشان را ببینید

 
At January 13, 2009 4:09 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام خدمت استاد بزرگوار من چون دیر به دیر مطالب شما را می خوانم(به علت عدم دسترسی دایم به اینترنت )٬ نظراتم همیشه عقب می افتدکه از این بابت پوزش می طلبم .این مطلب مربوط
به مقاله پیامی دیگر میرسد' است

دشمن دانا بلندت می کند !

با اینکه با راه اندازی شبکه بی بی سی فارسی مخالفم ٬اما راه اندازی آن را تبریک میگویم و خوشحالم از اینکه دشمنی دارم به این زیرکی .! که هرچندهدفش فرهنگ سازی برای چپاول بیشتر جهان است٬ اما درراستای اجرای سیاستهایش این وسط خیرش به مامیرسد ..

وان هم برخورداری از منبع ازاد خبری ولذت بردن از برنامه هایی ایست که دولت ایران اجازه استفاده از انها را نمی دهد(مانند اجرای موسیقی زنده و مصاحبه با اهالی موسیقی و هنر هر جای دنیا که باشندو........) دشمن از همین ضعف ساده چه برداشتهایی که نمیکند . کاری به این ظریفی٬ انصافا فقط از عهده ی این انگلیسیها یا به قول استاد بهنود از آلن ها بر میاید.

آلن هایی که عاشق زندگی اند وفقط به بقا فکر می کنند حالا علی ها ٬هی توی سر خودشان بزنند که تلویزیون بی بی سی فلان است و فلان آب رفته دیگر به جوی بر نمگردد. بااین حال می توان جلوی ان سد زد .و اولین گام محکم برای این سد ٬ازادی بیان اندیشه خواهد بود .

با تشکر لیلی از لندن

http://rimaferdos.blogfa.com/

 
At January 13, 2009 3:24 PM ,