Tuesday, March 2, 2010

آخرش هم این همه اغتشاش شد

اولش که این قصیده رپیه استاد محمد را در بهار خواندم فکر کردم به من طعنه می زند، بعد به خودم گفتم چرا برای خودت پپسی باز می کنی این همه هستند که در همین موضعند که شاعر دستشان انداخته. آخرش که بودم پیش خود گفتم نکند از زبان یکی از بچه هاست که در زندانند. شاید هم تحت تاثیر نامه عرب سرخی بودم که جوابی برای مریم خانم نوشته و اولش شرح داده که هم بندانش در چه حالند و همین شرح مرا برد به دورها و یادها.
باری شعر را با لبخند بخوانید

دستمو روی بالشت می کشم
یواش یواش به چالشت می کشم،
زشته، فدات بشم چه قدر عجولی
برای اون مواضع اصولی،
بذار یه کم اساسی تمرین کنیم
یه کم دموکراسی تمرین کنیم
یه ذره مشغول به گفتمان شیم
زود نباید وارد پارلمان شیم
یه کم با همدیگه تعامل کنیم
جنس مخالفو تحمل کنیم
یه ذره شبنامه و بولتن بدیم
به خواسته های همدیگه تن بدیم
پایه بحث مونو ده تن کنیم
پشت درا یه کم تحصن کنیم
فکر نکنی به سرعت یک - دو - سه ست
این کارا که پروژه نیست، پروسه ست،
می دونم این کف مطالباته
می فهمم اون چیزی که تو نگاته
فدای اون چشای لانگ شاتت
فدای اون سقف مطالباتت
اینا همش خواسته های منم هست
حرارت عشق، تو این تن هم هست
فکر نکنی توان شو ندارم
«به عهد خود هنوز استوارم»،
اما نمی دونم چرا نمی شه
یا نمی ذارن بشه یا نمی شه،
به هر جایی بلد بودم سر زدم
چقدر هی به این در، اون در زدم
چقدر حرفای اثر نکرده
دیگه چه قد فشار پشت پرده؟،
چه قدر نیش و انتقاد خوردم
آخرش هم به انسداد خوردم
آخرش هم اینهمه اغتشاش شد
همینجوری بیخودی ریخت و پاش شد...

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At March 3, 2010 4:29 AM , Anonymous Anonymous said...

سکسی سیاسی است پست آخر
اما جالب است

 
At March 3, 2010 11:22 AM , Anonymous ع،ث said...

با درود

جاودانه شوید
آری پیر دانا آزاده از دنيا رفت. چرا؟
آری سید خندان محبوب مردم شد. چرا؟
آری میر شجاع فریاد ملت شد دریغا که نه معتمد
ملت. چرا؟
گویی منتظری ها و خاتمی ها بنوعی خطاهای
گذشته را پذیرفتند و (نه مستقیم) از ملت خویش
پوزش طلبیدند که این ملت بسی بخشنده است.
آری، ایشان اعتماد مردم را نسبت به خود خریدند.
و اما در دیار اجانب سران ممالک برای اعمال
ناشایست پدران و گذشتگانشان عذر
می خواهند. چرا؟
گویی در سنت ما عذرخواهی بسی دشوار
است و جسارت ها و شجاعت ها می طلبد،
ولی اعتماد و امید می آفریند، «من» و
«او» را «ما» می کند، سپید و سیه را
رنگین نموده، جاودانه می کند.
آری اینک زمان شجاعت است، زمان جسارت
است. زمان بیعت است با ملت، بیعتی با
جوانان. آری اینک زمان عذرخواهی است از
خطاهای گذشته، خطای خطاکاران. نهراسیم
که عذرخواهی دلیلی نیست بر پذیرش خطا.
آری ما همنشین خطاکاران نبودیم. اینک زمان
بازخواست نیست زمان اتحاد است و اعتماد.
زمان زمان حرکت است و جنبش. جنبش
پیری دانا، سیدی خندان و میری جاودانه.
جاودانه شوید
پاینده باد ایران جوان
به امید جنبشی رنگین

 
At March 3, 2010 1:07 PM , Blogger greenart said...

لایحه -پتیشن- آزادی برای محمد امین ولیان را امضا کنیم (اتحاد سبز با هدف 10 میلیون امضاء؛ ما بیشمارتر از بیشماریم)
http://www.ipetitions.com/petition/iran98233/

 
At March 4, 2010 1:10 AM , Anonymous اشکان said...

آقای بهنود این بار حسابی تنوع ایجاد کردین. بیشتر از این کارها بکنین. به خدا این روزها بدجوری به طنز، فکاهی، هجو و اصولاً هر جور دل‌خوش‌کنکی نیازمندیم.

 
At March 4, 2010 8:51 AM , Blogger DANIAL said...

سلام استادم، همیشه دعاگوی شما هستم.
دل گریخته هایت را هم خواندم، دل برد از ما.
پست هایتان را دنبال میکنم مثل برنامه ها.
برقرار و سبز باشید
ارادتمند همیشه
دانیال

 
At March 4, 2010 11:27 AM , Anonymous moji said...

درود برشما.بسیار مقالاتتان زیباودلنشین است.امیدوارم پیروز وسرزنده باشید.به امید رهایی از
سانسوروفیلتردرسرتاسر گیتی

http://mojimojiissatis.blogspot.com

 
At March 4, 2010 12:11 PM , Anonymous Anonymous said...

Aghaaye Behnoud,fekr nemikonid bad juri Gaaf daadid,anham ba mortabet saakhtan sher khaanom Arab-sorkhi baraaye shoharash va javaabe ehtemaali ishaan be hamsarash.yek kami fekr konid! Afshin

 

Post a Comment

<< Home